تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


هنوزم وقتی پامو میزارم رو زمین تا نوک مغزم ضعف میکنه... دیروز که شیشه رفت تو پاشنه پام  فکر کردم بدبختی امروزم جور شد دیگه... ولی شب  بدجور تب ولرز داشتم وتا حد مرگ پیش رفتم... گرچه گیج بودن وسر سنگینی حاصل از مریضی خیلی لذت داد بهم...اینقدر بخودم گفتم: تو مریض نیستی و یه قلپ اویشن دادم بالا که حالم خوبه خوبه:)) یعنی زیادی خوبه:)))
- امروز کشف کردم که ما یه همسایه داریم که تاحالا ندیده بودمشون... بعد امروز فرزندشونو دیدم.. چ خفنم بود!! موتور قرمز با کوله وهدفون قرمز...:||| کلیدشم جا گذاشته بود...هرهر بهش خندیدم:)))
اخر نماز جماعت خانم معاونمون کشیدم یه گوشه گفت: خادمی بار آخرت باشه مثه سیریش میچسبی به حاج اغا!!! منم یواش که نفهمه گفتم: اون پانداهه ارزونی خودت:|والا!
زنگ دوم فناوری داشتیم... بعد اصن فصل اولو درس نداده سوال درنیاورده...نگفته میپرسم!!! از همه پرسید نمره گذاشت:|||
خلاصه اینکه نمیدونم فاز باقری چیه که سه تن از لش ترین لش ترینهای مدرسه رو کرده گشت:||
جادری( همون آیات) کسی بود که روز اول بهم گفت: بهار سایه ت داره سنگین میشه:|| که منم با همون لحن خودش گفتم: قول میدم رژیم بگیره^_^ کسی بود که دوستا صمیمیمو ازم قاپید... گرچه من یکی شخصا به دوست صمیمی اعتقادی ندارم وبرام مهم نیست:|| ارزونی عمه ش:)))
امروز یه لگد محکم زد تو پام گفت: ببخشید حواسم نبود... منم با کتابم کوبیدم تو سرش گفتم: ببخشید حواسم بود:///...
بعد برام پشت پا گرفت بخورم زمین که خوردم:// زنگ بعدی با ذوق وجدیت تمام کشوندمش یه گوشه وکف دستش یه شماره نوشتم.
+این شماره کیه؟
_ دوس پسرم:/// مطب روانشناسی داره...حتما برو سر بزن...تخفیف میگیرم برات:)))
زنگ آخرم اومد سویشرت دوستمو_دوباره_ کشید وبا خودش برد:||||
به خداوندی خدا...به لاشریکی خدا قسم خوردم تا آدمش نکنم دست از سرش برندارم:)))
+ این بچه پررو هایه ننر پولدارو رو باید اینجوری بادشونو خالی کرد تا بفهمن گردش زمین بسبب پول باباهاشون نیست:|||
جای لگد ایات سیاه شده:((((
پ.ن: من اینقدر بدجنس نبودم...
پ.ن:«از صبح تاحالا مامانمو ندیدم...همین الان اومد^_^...ساعت۲۱:۳۹*
Bahar alone^_^ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۱ ۴ ۲ ۲۰۶

نظرات (۴)

  • محمد ،،،
    يكشنبه ۲۳ آبان ۹۵ , ۱۹:۱۴
    مدرستون شبیه سازمانهایی مخوف امنیتیه
    هیچ وقت همچین جایی نبودم
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۲۳ آبان ۹۵، ۱۹:۱۶
      حتی گاهی مخوف تر!!! با توجه به اینکه مسئولینش باهات پدرکشتگی داشته باشن:)))
  • Laya ●~●
    يكشنبه ۲۳ آبان ۹۵ , ۲۱:۰۳
    یا خداااا😱😵😨
    بهار تو چرا این اتفاقات برات میوفته ؟؟
    چرا برای من نمیوفته😕😦
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۲۳ آبان ۹۵، ۲۱:۰۳
      چون خودم میخوام:))و شیرجه میزنم تو دل ماجراها؛)))
  • Laya ●~●
    يكشنبه ۲۳ آبان ۹۵ , ۲۱:۳۲
    خو برای چی پاتو میزاری تو دهن شیر😕
    سعی کن از کنارش رد بشی😊
    اینجوری بهتره برات😜
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۲۳ آبان ۹۵، ۲۱:۳۶
      ایات شیره؟!اون پشکل گاوم نیست:///
      ^_^
  • Laya ●~●
    يكشنبه ۲۳ آبان ۹۵ , ۲۲:۱۷
    خجل شو خواهرم در برابر ریش سفیدان بی حرمتی میباشد😊😆😅😂
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۲۴ آبان ۹۵، ۰۹:۰۱
      ن لپام کلا گلیه..چطوری نشون بدم دقیقا الان خجالت کششیدم؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نویسندگان