تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


ما از بازی زندگی هیچی نمیدونیم...

قرار نیست با هر اتفاقی شکست...

:))من نمیخوام ببازم.

نمیخوام بگم:«تسلیم!»

میخوام بجنگم...تحمل کنم... واگه شد یواشکی،یه گوشه ای بشینم وآروم اشک بریزم؛)

گاهی اوقات اتفاقات اونقدر کج اتفاق میوفتن که واقعا دلت میخواد بمیری..

الان که میبینم،حس میکنم به ماهی توی تنگ حسودیم میشه..کاش ذهن منم هر سه ثانیه یبار پاک سازی میشد!

زندگی که قرار نیست همیشه بروفق مراد ما جلو بره؟ها؟

مثلا باید دوروز تمام تب ولرز داشته باشی...:/

زندگی که داستان نیست ..که همه چی یهو عوض بشه..یهو!

چقدر بد که امسالم تموم شد:((

+بنظرتون باید سجده شکر بجا بیارم؟

که صبح از خواب پاشدم دیدم تمام خونه رو دود گرفته:||

همین که تو اتیش نسوختم خوبه...حالا مگه یه کتری سوخته چقدر ارزش داره؟

امضا:«بهاری در آستانه ی بهار»


Bahar alone^_^ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۵۱ ۱۱ ۲۲۰


نویسندگان