دست بیدادگر تقدیر مرا میدواند بدنبال هیچ!
مغز نحیفم را در پی حل معمای تاریکی،در کنج این خانه ی خاک گرفته به هیجان وا میدارد! آنگاه که دیگر برگی روی درختان نفس نمیکشد.و رفتگری پیر با جاروی دسته بلندش جنازه های پاییز رنگ رابدنبال خود روی آسفالت کهنه خیابان میسابد وبا هر حرکت صدایش تا مرکزی ترین نقطه ی سلولهای مغزم فرو میرود واین آشفتگی تهوع آور را تشدید می بخشد.
از آن وجود پر اشتیاق،تنها یک فصل باقی مانده.با تمام عصر های ابری اش!
انگشتم همراه میشود با رد اشکها روی گونه ام.و کنجکاو است بداند به کجا خاتمه میابد این جاده ی نمک زار؟ ودر آخر..نگاه روی زمین ثابت میماند...
اشکها روی زمین میچکند؟○_°
حتی سهم من نیست آن قطره اشکی که درد ناشی از روح له شده ام بوجودش آورده!
یک عمر کلاه سرم رفته بود که فکر میکردم بدترین اتفاق ممکن،تنها شدن بواسطه ی اطرافیانم بوده...
بدترین احساس لحظه ای شکل میگیرد که متوجه میشوی خودت،خودت را رها کرده ای و تنها گذاشتی تا برای همیشه حیران بماند!
شاید وقتی مرم یک نفر تفاوت بخرج دهد و بجای تاریخ تولد وعلت مرگ،روی سنگ قبر بنویسد:او خودش را گم کرده بود.
نظرات (۱۵)
panah _amr
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۱۷:۴۲Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۱۷:۴۶خانومِ حدیث :)
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۱۸:۰۱بهت گفته بودم وبت ازوناییِ که حتما همشو چک میکنم؟ :)))
Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۱۸:۰۲لیمو ...
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۱۸:۳۱Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۱۹:۵۹لیمو ترشـــ🍋
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۱۸:۴۲Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۱۹:۵۹محمود بنائی
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۲۰:۰۰Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۲۰:۰۵فرشته ...
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۲۰:۱۱یاعلی
Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۲۰:۱۵هلما ...
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۲۰:۱۵چقد این متن از خودت بزرگتر بود.
قشنگ و کمی کدر بود، مطمئنم میتونی خودتو پیدا کنی :)
Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۲۰:۱۸ناشناس
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۲۱:۲۶Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۲۱:۳۱هلما ...
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۲۲:۴۰Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۲۳:۱۰Afshin ✘
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۲۳:۲۵فکر کردم مهم نیست برات :))
Bahar alone^_^
۴ خرداد ۹۶، ۲۳:۲۸M. F
جمعه ۵ خرداد ۹۶ , ۰۱:۱۳Bahar alone^_^
۵ خرداد ۹۶، ۱۰:۰۷Haa Med
جمعه ۵ خرداد ۹۶ , ۰۱:۳۷Bahar alone^_^
۵ خرداد ۹۶، ۱۰:۰۷زوج مهندس
جمعه ۵ خرداد ۹۶ , ۰۹:۴۷ازون زیباتر پاسخت به محمود بنائی! بسی قابل تامل بود!
تشکر :)
Bahar alone^_^
۵ خرداد ۹۶، ۱۰:۰۸פـریـر ...
جمعه ۵ خرداد ۹۶ , ۱۰:۵۸اینجاش خیلی خوبه:
بدترین احساس لحظه ای شکل میگیرد که متوجه میشوی خودت،خودت را رها کرده ای و تنها گذاشتی تا برای همیشه حیران بماند!
Bahar alone^_^
۵ خرداد ۹۶، ۱۱:۳۸محمدرضا مهدیزاده
شنبه ۶ خرداد ۹۶ , ۱۵:۰۴چند خط پایانی اش من و یاد این جمله انداخت :«هرگاه ردپای کسی که آرامشم را گرفته بود دنبال کردم ٬ به خودم رسیدم ...آندره ژید»
موفق باشید
Bahar alone^_^
۶ خرداد ۹۶، ۱۵:۵۹