تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


پسر،بچه ی دوم بودن،یعنی خودِبدبختی!باورکن!
اصلا بچه های دوم بدنیا میان تا پدرمادرها فرصت دوباره ای برای جبران خطاهایی که درمورد اولی مرتکب میشوند بیابند.
مخصوصا اگر که اولی یک آدم بیکار و بیعار باشد!و برای پدر ومادر درس عبرت محسوب شود..‌
چپ بری،راست بری،باید جمله هایی از قبیل"تو ام که مثل اون شدی!" "نکن،مثه اون میشی" "آخرشم مثل همون میشی:|"رِ تحمل بنُمایی...
پ.ن:یه لحظه دلم خواست بیام اینجا بنویسم ومزخرف باشم.جدی!
امضا:بهارِ مثل اون شده:|.
پ.ن:بدبختی وقتی کامل میشه که علاوه بر دومی بودن،بچه ی وسط هم باشی!

Bahar alone^_^ ۹۶-۵-۲۰ ۲۷ ۱۶ ۸۱۴

Bahar alone^_^ ۹۶-۵-۲۰ ۲۷ ۱۶ ۸۱۴


زن عمو پشت تلفن:
+ بهارک چیکار میکنه؟
:/
مامانم (گوشی به گوش): بهار انقدر بدش میاد اینطوری صداش کنن.میگه آدمای بیشعور(با تشدید) اینجوری صداش میکنن.
:|
مادر من آخه میخوای به جاریت فحش بدی چرا منو وارد این جریانات خاله زنکی میکی؟:/
امضا:«بهارک»

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۲۲ ۲۵ ۱۷ ۱۱۲۹

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۲۲ ۲۵ ۱۷ ۱۱۲۹


خسته ام از چیزی که میخواهی باشم.

من خودم را همینطوری بیشتر دوست دارم!

من بدی هایم را دوست دارم چون بخشی از من اند!

این اشکالی دارد؟!تظاهر کردن دردناک ترین نسخه ای بود که میتوانستی برایم بپیچانی.مرا بگذار تا در بدی هایم غرق باشم.رهایم کن تا به بد بودن ادامه دهم...انقدری که تو بشوی آدم خوبه ماجرا!

اینطوری ناچار نیستم تا همه ی زندگی ام را صرف کاری کنم که نمیخواهم و نمیتوانم.قضاوتم نکن.تو که میدانی وجدانم بیدار است!

و درست بعد از هر غلطی که میکنم بر میخیزد وهوار میکشد.برایم گردن کلفت میکند.تک تک صحنه های خبط م را می آورد جلو چشمهایم.تو خودت را خسته نکن!او مرا قضاوت میکند!

گاهی غریبه ها خوب متوجه ات میشوند.چون از دور نظاره ات میکنند.

بقول یک غریبه:اهمیت دادن داره تورو نابود میکنه!

Chees for english Queez:|

امضا:«بهار اصلاح نشو!»


Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۲۰ ۳۴ ۱۲ ۸۸۷

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۲۰ ۳۴ ۱۲ ۸۸۷


زندگی توی روستا به مدت نیم ماه،طبیعتا باید خیلی خوشایند باشه
پ.ن:«نیستم.و این نبودن همزمان شده با خواستنم!؛)»
امضا:بهاری که میرود...
پ.ن۲:دوتا طایفه بزرگ تو این روستاست که یا موهاشون طلاعیه چشاشون سبزه،یا موهاشون طلاعیه چشاشون آبیه:||



Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۲۰ ۹ ۳۹۹

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۲۰ ۹ ۳۹۹


تلاشهای بی ثمر ام برای خویشتن شناسی تنها یک حقیقت تلخ را کف دستانم گذاشت.و من ماندم تا انتخاب کنم که میخواهم با آن کنار بیایم یا برآن غلبه کنم.

با آن چشمهای مرموز که خباثت در عنبیه اش می لولید بهم نگاه کرد و نعره کشید که بد بودن را دوست دارد.ثابت کرد که از بدجنس بودن لذت می برد.شهوت را می پرستد و خشونت را تحسین می کند.

من اینها را میدیدم وتنم به رعشه می افتاد.چرا که او،همان"خود" من بود...

همان بخش تاریک وجود من..همان بخشی که همه ی ما داریم وانکار کردنش مضحک است.

گفت دانایی که گرگی خیره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر*

هر شخص همانطور که دست راست وچپ دارد،شخصیت بد وخوب هم دارد واین دو دقیقا در کنار هم در وجودت نهفته اند.و این تویی که تصمیم میگیری که با کدام کنار بیایی و از کدام بهره ببری!

هر که گرگش را در اندازد به خاک،

رفته رفته میشود انسان پاک

وآن که از گرگش خورد هر دم شکست،

گر چه انسان می نماید،گرگ هست*



هیچ کجای بدن ما دکمه ای بنام badوgoodوجود ندارد که لازم باشد فشارشان دهی.

تو گاهی فقط چشمهایت را میبندی و میخواهی که بخش متروک وجودت آزاد شود.

وآن که با گرگش مدارا میکند

خلق وخوی گرگ پیدا می کند*

و این دکتر هاید فرصت طلب از قفس بیرون میجهد و طناب میپیچد دور جکیل وآنقدری فشارش میدهد تا خون بالا بیاورد وبا صدای خورد شدن استخوانهایش حال میکند.

مردمان گر یکدگر را میدرند

گرگهاشان رهنما ورهبرند*

وحالا این وظیفه ماست که قبل از هر کاری یک چراغ قوه برداریم و بیفتیم به جان خودمان وآنقدری بکاویم تا بخش تاریک وجودمان را پیدا کنیم و بعد یاد بگیریم که چگونه کنترلش کنیم .چیزی بنام بدی مطلق یا خوبی مطلق صحت ندارد.

همانطور که ما هم به دست چپ نیاز داریم و هم دست راست!

گرگهاهمراه وانسانها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟*

*:فردون مشیری.


Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۱۱ ۲۴ ۱۶ ۷۴۴

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۱۱ ۲۴ ۱۶ ۷۴۴


یاد تو اگرچه بهترین سرود زندگی ام بود اما بهای نواختنش آنچنان گران تمام شد که داوطلبانه میدان را بدرود گفتم وبرای بار دوم تنهایی ام را به آغوش کشیدم!

آن هنگام که دریافتم با تو بودن وتورا خواستن ذهنم را از خودم دریغ میسازد و تورا نیز حیف!

مصلحت،بدترین تصمیمی ست که میشد گرفت!

ما هردو برای هم زهریم و من برای تو بیشتر!

امضا:بهار مصلحت اندیش زهرمار.

پ.ن:اسکرین شات از گوشی خودم نیست!من تلگرام ندارم:دی(اشاره به علامت تلگرام بالای صفحه:/)


Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۸ ۲۱ ۱۱ ۷۰۶

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۸ ۲۱ ۱۱ ۷۰۶


یه نوع چشم و هم چشمی هم اومده به سبک بلاگ!
_ قالب وبلاگتو از کجا گرفتی؟:///
پ.ن:مصداق بارز "لباستو از کجا گرفتی؟"
امضا:"بهاری چنین حسود!

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۷ ۲۱ ۸ ۶۲۰

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۷ ۲۱ ۸ ۶۲۰



Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۶ ۵ ۱ ۵۲۸

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۶ ۵ ۱ ۵۲۸


هر جوری دارم حساب میکنم میبینم هنوز خیلی تا افطار مونده:|

امضا:شیره ی معده ی بهار.

پ.ن:شکم پرست نباشیم!:|


Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۶ ۱۷ ۱۰ ۶۲۰

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۶ ۱۷ ۱۰ ۶۲۰


دست بیدادگر تقدیر مرا میدواند بدنبال هیچ!

مغز نحیفم را در پی حل معمای تاریکی،در کنج این خانه ی خاک گرفته به هیجان وا میدارد! آنگاه که دیگر برگی روی درختان نفس نمیکشد.و رفتگری پیر با جاروی دسته بلندش جنازه های پاییز رنگ رابدنبال خود روی آسفالت کهنه خیابان میسابد وبا هر حرکت صدایش تا مرکزی ترین نقطه ی سلولهای مغزم فرو میرود واین آشفتگی تهوع آور را تشدید می بخشد.

از آن وجود پر اشتیاق،تنها یک فصل باقی مانده.با تمام عصر های ابری اش!

انگشتم همراه میشود با رد اشکها روی گونه ام.و کنجکاو است بداند به کجا خاتمه میابد این جاده ی نمک زار؟ ودر آخر..نگاه روی زمین ثابت میماند...

اشکها روی زمین میچکند؟○_°

حتی سهم من نیست آن قطره اشکی که درد ناشی از روح له شده ام بوجودش آورده!

یک عمر کلاه سرم رفته بود که فکر میکردم بدترین اتفاق ممکن،تنها شدن بواسطه ی اطرافیانم بوده...

بدترین احساس  لحظه ای شکل میگیرد که متوجه میشوی خودت،خودت را رها کرده ای و تنها گذاشتی تا برای همیشه حیران بماند!

شاید وقتی مرم یک نفر تفاوت بخرج دهد و بجای تاریخ تولد وعلت مرگ،روی سنگ قبر بنویسد:او خودش را گم  کرده بود.


Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۴ ۱۵ ۱۱ ۶۲۵

Bahar alone^_^ ۹۶-۳-۰۴ ۱۵ ۱۱ ۶۲۵


۱ ۲ ۳ ۴ ... ۲۰ ۲۱ ۲۲

نویسندگان