تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


۳۰ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

پرتقالِ نارنجی رنگ بیان:) یه ایده باحالی از ذهنش تراوید که منم با « اجازه» ازش تبعیت کردم:)

ناشناس هر چی دلت خاست بارم کن:)))

فحش...رکیک.. مکیک..:))

هرچی:|

اصن آرپی جی بردار بزن سولاخ سولاخم کن...والاع:) اگه من اعتراض کردم!

امضا: بهِــــــــارِ ترسان...!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۷ ۲۵ ۹ ۴۶۱

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۷ ۲۵ ۹ ۴۶۱


پ.ن:«گوشه ترین گوشه دنیا»

امضا:«بهار ته نشین»

#مدرسه_نیمکت_آخر#

پ.ن: به جان وجود بی ارزشم... هیچکدام از آن نشانه های فضاحت روی دیوار را من ننوشتم..




Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۶ ۳۲ ۱۱ ۹۱۳

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۶ ۳۲ ۱۱ ۹۱۳


# در طلوع صادقانه چشمان دختر بچه ها...
ذوق معصومانه برق النگوها بخیر!#
# لنج های روشنایی غرق شروه اند..
در خلیج پارسایان عصر جاشوها بخیر!#

امضا: بــــــــهاری در پس وپیش ایام امتحانات

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۵ ۸ ۱۷۲

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۵ ۸ ۱۷۲


میگفت خودش دیده که نمیتونست سرنوشتشو ببره جلو...میگفت انگار یه نیروی خودکاری اینکارو میکرد... میگفت دست خودش نبود!گریه میکرد... میگفت این «تقدیر» خیلی بی رحمه...! میگفت «اونم» بیرحم بود...
میگفت یهو فرسخ ها رفت عقب! رفت رفت ورفت!
بعدش فهمید که «هیچ کس» نمیتونه برای همیشه « کنارت» « تو یادت» باشه... خیلی بی رمغ گفت: آدمها بالاخره میرند... هم از «دل» هم از «یاد» ... اشکشو پاک کرد وزیر لبی زمزمه کرد: مال من خیلی زود رفت...! بی خداحافظی! جوری رفت که انگار اصلا« نبوده»!!!


« آدمهای ساکت...افکار پر سر وصدایی دارند!» اینو وقتی فهمیدم که باهاش حرف میزدم...!
+ منم زندگیمو سپردم دست تقدیر وکشیدم کنار... « چندی میخاهم بنشینم به تماشا...! میخاهم جنگ سرنوشت وزندگی را تماشا کنم! پفیلای من را بدهید:دی!!»
امضا: بهارِ تقدیر باخته:)
پ.ن: میگفت... هنوزم دوسش داره..! فقط غرورش نذاشت!

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۵ ۱۷ ۷ ۲۴۹

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۵ ۱۷ ۷ ۲۴۹


هر قضیه ای دو بعد داره:))

یه بعد +یه بعد -!

این بسته به ذات خودت داره که بخای از کدوم بعد استفاده کنی:/

امضا:بهار به توان دو!

پ.ن:«شاید حرفم تکراری باشه..ولی لااقل باعث یاد آوری که میشه!»


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۴ ۱۵ ۲۵۲

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۴ ۱۵ ۲۵۲


:|

:|

درسته الان اعصاب درست ندارم ولی لااقل میتونم قشنگ حرفمو خیلی جدی بزنم:|

اقای Yوخانم x!!

شمایی که میشینی وب میزنی:| اره خودت! چرا دوربرتو نگا میکنی؟ با خودتم! چرا فکر میکنی هر حرفیو میشه تو وبت زد؟ چرا عقده هاتو خالی میکنی تو بیان؟ مگه بیان سطل اشغالیه زبونم لال؟ ( مورد داشتیم وخودم دیدم دختره وب زده بود بعد درباره دوست پسر«هاش»!!! مینوشت:| امروز با احسان فلان...با سعید بهمان!)

بعضی بلاگرا که جرئت حرف زدن توی دنیای واقعی رو ندارن میان توی فضای مجازی تخلیه سازی میکنن... جا داره بش بگم: چطوری عقده ای؟

از این گذشته که پستهای بعضیا خیلی بوداره... بعضی بلاگرا هم هستن خیلی خودشونو ادم حساب میکنن..چنانکه میان بصورت یا ناشناس یا خصوصی صاحب وبلاگو میکشن به چار میخ:| وبا نظرات فاقد شعورشون میخان مثلا بگن که : من خیلی آدم حسابی ام واینا!و... تو خیلی احمقی واینا!

بشین سرجات عامو:| برو کشکتو بساب:/

یه چیز دیگه م اینکه... « احمقانه ترین ندای رفتن خداحافظی ست!»( گرچه خیلی از اونایی که خداحافظی میکنن که این وب حذف میگردد ودر وب تخته میکنن به یکماه نکشیده برمیگردن! بجز مترسک که رفت ونامرد برنگشت:((()

پ.ن: متذکر بشم که من هر بار که برای مدتی نبودم بنا به هر دلیلی «خدافظی» نکردم...! خاهشا منتقدان گرامی بصورت خصوصی نکشنم به چار میخ... باتشکر!

پ.ن: در پی پست « اقاگل» و «پرتقال» حتی!!

امضا: بهار شاکی!





Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۳ ۱۸ ۷ ۳۸۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۳ ۱۸ ۷ ۳۸۶






Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۳ ۱۱ ۶ ۳۲۸

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۳ ۱۱ ۶ ۳۲۸


تابلو بود سرما خورده:|آب دماغش هرچند لحظه یبار به شکل رقّت باری سر میخورد می اومد پایین و از همون دور برق میزد:/ بعدم فیییییییین میکشیدش بالا:|| این عمل چند بار دیگه م تکرار شد... اعصاب همه خورد شده بود! تا اینکه دیگه تاب نیاوردم و بش گفتم: ببند درِ اون دماغتو:|

اون:|

من:/

درِ دماغش-________-

امضا:« بــــــــــــهارِ تی تاب»


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۲ ۱۲ ۹ ۲۸۴

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۲ ۱۲ ۹ ۲۸۴


یک دسته آدمهایی هستند که خیلی جنسشان گندیده ست:| قشنگ معلوم عسد که ته بار بوده اند:دی این دسته افراد بلد نیستند لبخند بزنند وچندیست که «پوزخند» را جایگزین «لبخند» کرده اند:)) این افراد به هر دلیلی ذاتشان خراب عسد:/ و من دقیقا گیر یک دانه از این «ته بارهای گندیده» افتاده ام وقرار عسد که جناب «بدجنس» اندر سرویسمان تشریف فرما شود:)

این جناب جنس خراب... به مرضی بنام« بزن حالشو ببر» گرفتار عسد.. به گونه ای که اگر از کنارت گذر کند تا یک بلایی چیزی سرت نیاورد ولت نمیکند.یکبار از کنارم رد شد یک لگد جانانه زد تو ساق پایم که از این حماقتش چشم پوشی کردم...اما!( بقیه ش بماند)

اما اگر بیاید و هیز بازی درآورد وبه بروبچه های همساده ما نظر کند...!!

امضا: بهارِِِِِِ نات اوکی!

پ.ن: بیایید  دست در دست هم داده ..بدجنس نباشیم:دی!


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۲ ۱۰ ۹ ۵۶۸

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۲ ۱۰ ۹ ۵۶۸


آزرده دل از کوی تو رفتیم ونگفتی...!

کی بود؟!کجا رفت؟چرا بود؟چرا نیست؟

یلداتون بلند:)


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۱ ۱۶ ۲۲۴

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۱ ۱۶ ۲۲۴


۱ ۲ ۳

نویسندگان