تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


۱۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

صبح همونطور که خانم ناظم خبر شکستن پای مستخدم مدرسه رو داد... به این نتیجه رسیدم..: بابا دمت گرم دختر! چقدر تو محبوبیت داری!! نگاه کن! از بین سیصد تا دختر یه نفرم نیست که بشه دوست تو!( بماند اینکه بعضیا اسمشون فقط دوسته:|)

+ نمیدونم کجای اینکه جارو وخاک انداز دستت بگیری و کلاسو محض رضای خدا!! تمیز کنی.. عار محسوب میشه..که بعضی از بچه ها با جمع کردن صورت وهزاران ادا وشکلک از این امر خیر دوری میکنن:|

++ فقط یادتون باشه..خواستید کسی ازتون عکس بگیره..دوربینو ندید دست یه دختر خاله ی خل صفت که وقتی تعادلتون بهم خورده ودارید میخورید زمین ازتون عکس بگیره...اینجوری:

امضا: بهارِ نامتعادل!


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۳۰ ۲۷ ۱۱ ۵۶۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۳۰ ۲۷ ۱۱ ۵۶۶


دو روز پیش به اصرار یکی از دوستان،مجبور به خوندن یه رمان رمانتیک(»_«)شدم..

اما خب اونقدرام رمانتیک نبود..به حدی که خورده اعصابی رو هم که داشتم له کرد:دی

داستان درباره ازدواج اجباری یه دختر وپسر وبعد اذیت وآزارهای پسر وهمش دعوا ودعوا!بعد از یه مدتی که این دوتا داشتن عاشق هم میشدن خانواده ها بنا بر علتی مجبورشون میکنن از هم جدابشن://این دوتام مثه دیوونه ها مخالفت میکنن..اما خب! پسر توی راه دادگاه با کامیون تصادف میکنه و... پنج ماه میره تو کما:|

اولین باری بود ازین نوع رمانهای آبکی با نویسنده ای گمنام و آبکی تر:/ میخوندم وقطعا آخرین بار هم بود!

شاید الان که بخام حرفمو بزنم یکی از اون عقبا در بیاد که:«بشین سرجات بچه!»

اما شاید اگه ما بچه ها از حالا یه شب قشنگ مینشستیم با خودمون منطقی حرف میزدیم شاید دیگه اینقدر شکست و ترک واینا رو قلبمون خودنمایی نمیکرد..اگه میفهمیدیم که «عشق»حق همه نیست!که اول باید ببینیم طاقت دوری وجدایی رو داریم...بعد راه به راه عاشق شیم!اصلا عاشق شدن اشتباهه!عشق آدمارو کور میکنه..عقلشونو از بین میبره..عشق به همون سرعتی که بوجود میاد تبدیل به نفرت میشه... قشنگ تر اینه که همدیگرو «دوست داشته»باشیم- چه جنس موافق ویا مخالف-

دوست داشتن اثرش به این زودیا از بین نمیره!دوست داشتن به ما این اجازه رو میده با چشم باز واز روی عقل ومنطق بهترین دوستا و آدما رو انتخاب کنیم...:))

+این رمانهای رمانتیک جوری عشق رو ترویج کردن که حتما باید با کله بری تو شکم طرف بعد سرتو بلند کنی بگی«ببخشید»بعد طرف پوزخند بزنه و رد شه!،تا عشق شروع شه://

++علاقه هیچوقت نمیتونه تو نگاه اول بوجود بیاد!پس لدفا در نگاه اول(از روی ظاهر در واقع)علاقه مند نشید

مرسی اه:))

امضا:«بهار علاقه شناس!:دی»



Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۲۸ ۲۳ ۱۱ ۴۰۴

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۲۸ ۲۳ ۱۱ ۴۰۴


یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»!!

نه سالم که شد مادرم زل زد تو چشمهایم وگفت:«از حالا به بعد تو بتکلیف رسیدی!»

من آنوقت ها حتی نمیدانستم«مکلف شدن»در معنای لغوی یعنی چه که بخواهم انجامش هم بدهم!

حتی وقتی بدنیا آمدم توی گوش چپم اذان وتو آن یکی اقامه گفتند..بعد هم خاله خانوم بغلم کرد ویک گاز سفت از بازویم گرفت×_×

من فقط از روی وظیفه صبح وظهر وشب نماز خواندم...

گاهی هم از روی شیطنت موهایم از مقنعه ام بیرون امد:/

+امیدوارم موفق شوم «ایمان بیاورم!»

امضا:«بهار »

+ایمان نمی آورید؟



Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۲۷ ۲۱ ۸ ۴۲۳

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۲۷ ۲۱ ۸ ۴۲۳


از همون وقتی که کوچیک بودم واز شبکه دو( اونموقع پویا نبود:دی)انه رو میذاشت مرتب میدیدم:)

بعد رفتم نمایشگاه کتاب:| جلد اولشو نه... جلد دومشو خریدم:) جلد سومشو عید تو هتل خوندم!! طی دو روز ونصفی:دی

از اون موقع به بعد هرچی پول گیرم میومد میدویدم میرفتم کتاب انه رو میخریدم... تا اینکه بالاخره کتاباش تموم شد:// حالا انه ای که دوسال ازم کوچیک بود کوچیکترین دخترش دوسال ازم بزرگتره...

انه بزرگ شد... ومن کوچیک موندم!

و این یه غصه بود...

گذشت و کتاب جغرافیامو نگاه میکردم که... جززیره پرنس ادوارد رو پیدا کردم!!

:))جزیره انه!

از اون موقع اگه یه نقشه کامل وکوچیک جهان رو بزارید جلوم ظرف سه ثانیه جزیره پرنس ادوارد رو پیدا میکنم وبا مداد قرمز یه دایره خوشگل دورش میکشم:)

بماند که الان دوستای دوران ابتداییم اسممو یادشون نیست ولی میدونن من همون «انه شرلی» ام://

مامانم معتقده: من از انه هم خل ترم:))

چون انه رو باور دارم:دی

+ تمام بچگی من توی یه جمله خلاصه شد: انه شرلی...

از یه جایی به بعد من هدف زندگیمو بخاطرش عوض کردم...

این موقرمز حتی عکسش هم با روح وروان من بازی میکنهع...چ برسه به اهنگش:))

امضا: بهاره با«ه» اضافه...:دی

+ چه ساعت ها که با انه حرف زدم ... چه روزها که با وجود خارجیش خیالبافی کردم!

اما الان...تقریبا دوساله که حتی یه سر کوچولو هم بهم نزده!:((



Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۸ ۴ ۲۶۲

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۸ ۴ ۲۶۲


نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبرهم..

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو،اما،به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

پ.ن:«بی تو زندگی میگذرد ..عمر هم میگذرد،برو بدرک:¶

امضا:«بهارسیاسفید»


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۶ ۲۳ ۱۳ ۳۹۱

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۶ ۲۳ ۱۳ ۳۹۱


تنها دانش آموزی بودم که خودم کارنامه مو گرفتم...حس مهم بودن بهم دست داد اصن:دی
دارم به این فکر میکنم چرا ورزش بهم کم داد که معدلمو بشم ۱۹/۷۹:|
:))
امضا:«بهار شاگرد تنبل»
#کتابخونه.

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۵ ۳۱ ۱۵ ۸۷۰

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۵ ۳۱ ۱۵ ۸۷۰


سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۵ ۱۱ ۱۴ ۳۱۹

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۵ ۱۱ ۱۴ ۳۱۹


یک حرف زشت درگوشم زد:«امیدوارم هزار سال عمر کنی جوون!»

(خودم را تصور میکنم با قدی خمیده،پوستی چروکیده وموهایی سپید!دارم دندانهای مصنوعی ام را توی لیوان آب می اندازم!)

امضا:«مامان بزرگ بهار:دی»


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۳ ۲۳ ۱۶ ۶۴۷

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۳ ۲۳ ۱۶ ۶۴۷


حرف حق را داد بزن‌...حتی به قیمت پاره شدن حنجره ات!

امضا:«بهار بی حنجره:دی»


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۲ ۱۸ ۳۶۳

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۲ ۱۸ ۳۶۳


بت من رو همتون میشناسید وقطعا فیلم وکارتونش رو هم دیدید:)اما شاید باورتون بشه من فقط عکسشو دیده بودم تاحالا:دی

یعنی چون کوچیک بودم داداچ دوستم با عروسک بت منش اذیتم میکرد هیچ دل خوشی ازین ابر قهرمان ندارم:)خفاش سیاه:/زشت نقاب دار:||:دی

یه کامیک بوک گیر آوردم درباره فیلمای هالیوودی وازین صوبتا:)

خلاصه داستان بتمن رو خوندم..بعضی جاهاش به دلم نشست:«نقطه ی تعادل بروس وین(همون بتمن)وقتی بود که فهمید نباید از کابوسها فرار کند بجایش کابوسهارا در آغوش کشید ودر برابر دریایی از پوچی وبی معنایی راهی پیدا کرد که دنیا وپیچیدگیهایش را برای خودش معنا کند:)در واقع بروس جزوی از ترسها وکابوسهایش شد... !!»

دوستم میگفت:«بروس شدید از خفاش میترسیده...پدرش بهش یه همچین حرفی رو زده بود وقتی بچه بود:از ترسهات فرار نکن وجزوی از اونا بشو!..واین شد که بروس شد «مرد خفاشی!»

پ.ن:«دارم فکر میکنم اگ بخام جزوی از ترسام بشم باید اسممو بزارم «دختر جوجه ای!»:||

«میتوان بتمن را با هملت مقایسه کرد ازین جهت که هملت درمواجه با بحرانی که نمیتواند معنا ومفهومی برایش پیدا کند،تصمیم میگیرد که خودش را بجنون بکشد،شمشیر بکشد واز تمام انهایی که کابوس مرگ را بهش تحمیل کرده اند انتقام بگیرد!»

×بودن یا نبودن...مسئله این است!آیا شایسته تر است که به تیر وتازیانه ی تقدیر جفاپیشانه تن در دهیم یا تیغ برکشیده،با دریایی از مصائب بجنگیم وآنان را پایان دهیم؟

امضا:«بهار جوجه ای!»



Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۱ ۱۷ ۱۴ ۳۷۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۱-۱۱ ۱۷ ۱۴ ۳۷۵


۱ ۲

نویسندگان