تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


۱۵ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

گویی از ان هنگام که حافظه نحیفم بیاد دارد،هر فرایدی ،خراب میشویم همینجا!دقیقا همینجاا!!نمیدانم عید کدام سال گوسفندی بود که بنابر خرافه-مثلا-خواستیم «سیزده»را چنان به در کنیم که به شکر خوری بیفتد و پشت دست داغ کرده،هرگزز تکرار نشود..اما زهی خیال باطل!!چنانچه تنها ثمره ی ان روز نحس وار همنین ددر های آخر هفته ست...اگرچه ۰-۲به نفع من یکی تمام میشود.چرا که تمامی روزهای هفته سروکله زدن با دو اخوی زبان نفهم زورگو ایضا؛حسابی دپرسم میگرداند و در همین جمعه هاست که لطف الهی شامل حالم میگردد وبقول ابوی خان:«بادی به کله میخورد...»..هرچند این باد میتوانست در فرصت های متوالی در حیاط خانه به کله بخورد..اما خب!به هرحال بهانه ی خوبیست برای«بر سر طبیعت آوار شدن»!

اکنون که دارم این دری وری هارا سرهم مینمایم،روی دوتا آجر،زیر درخت،لب جوی،درست روبه روی گنبد گلدسته ی جمکران،پشت به کوههای خضر ودوبرادران ووسط دشتهایی پر از گل های خود رو و قاصدک نشسته ام(آدرسی بس دقیق تر خاستید عرض بنمایید...خجالت نکشید:|)و بجای گوش دادن به هرگونه موسیقی،موزیک و آهنگ غرب زده،اکنون،به صدای قدم ها،زنگوله ها و«هی»گفتن ای گله ی گوسفندان و جناب چوپان گوش جان سپرده ام...هوا هم-چشم حسود کورر-بی نهایت عالیست وباد میوزد!

+هوی،اخوی جان!برو کنار!بگذار باد صبا بسهلی مشک فشان بنماید!

-هوی!!بعال!ایندد لود بادی دل نیال!(ترجمه:هوی بهار!اینقدر لوس بازی در نیارر)

پ.ن:از بخت پشمکی حقیر...دوربین را خانه جا گذاشته ام.ولیکن مشکلی نیست!لاقل دارم بفرموده ی جناب حافظ عمل مینمایم:

برلب جوی نشین وگذر عمر ببین...(والا بیشتر گذر قایقهای کاغذی علی را در جوی حس میکنم تا عمر)

×من بروم جرعه ای چای آتشی بنوشم...جایتان خالییی

اودابیظ!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۳۰ ۴ ۲ ۲۳۳

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۳۰ ۴ ۲ ۲۳۳


دریافت

تازگی ها کشف کردم که من دو نوع صدا دارم:1-پسرونه2-دخترونه...در این فایل صوتی شما هردوتاشو میشنوید..بعدا جداگونه م میزارم:))

حتما گوش بدید و کامنت لا فراموش:)


امضا: بهار دوگانه:))



Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۳۰ ۵ ۴ ۲۰۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۳۰ ۵ ۴ ۲۰۶


بشری دارای امید پا ب درون سایتی گذاشت و در حال مطالعه ی متنی بود...و هیچ توجهی هم به ان دو سه تا تبلیغات گوشه ی صفحه نمی نمود...اما امان از ان وقتی که تبلیغات بر صفحه قالب شد...پ.ن:«اون × گوشه صفحه منو کشته:| بی تاثیر درهم تنیده:/


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۷ ۹ ۲ ۳۳۲

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۷ ۹ ۲ ۳۳۲


تاحالا با فرم مدرسه ظرف نشسته بودیم که شستیم:|


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۶ ۱۲ ۵ ۳۲۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۶ ۱۲ ۵ ۳۲۶


در این وقت شب خانواده مقرراتی بنده نیم ساعتی ست که کلا روحشان از زمین وزمان جدا شده ودر رویاهایشان سیر میکنند‌‌..تنها منه بدبخت توی راهرو ولو شدم ویکی از همان لامپ های سفید اعصاب رنده وله کن بالای سرم جانفشانی می نماید...کار این بشر خواب آلود از خمیازه کشیدن گذشته... و این سوالات زنجیری در ذهنش نقش بسته  که «پاک نویس کردن را چ کسی افریده؟!عایا پدر ان مذکور خواهر دارد؟» یاد آور میشوم که این بشر خمار هر کلمه ای که مینویسد سه بار منت غلط گیر راکشیده و گند کاریهایش را راست وریست مینماید

پ.ن:بهار خمار در حال پاک نویس کردن انشا ZzZz


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۵ ۱۰ ۲ ۳۷۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۵ ۱۰ ۲ ۳۷۵


داشتم سر کلاس قرآن زیر میز کتاب مقتل مقرم رو میخوندم رسیدم به اینجاش که خدا تو قرآنم یزید وامثال یزیدو لعن کرده:«ایا دوست دارید اگر عهده دار امور شدید در زمین فساد وتباهی کنید وقطع رحم نمایید.اینان کسانی هستند که خداوند انهارا مورد لعن قرار داده است...سوره محمد ایه۲۲

امضا:بهار»


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۴ ۲۰ ۲ ۳۴۹

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۴ ۲۰ ۲ ۳۴۹


زمستان امده است...

خسته ام!میخوابم...
 

بهار که آمد..
 

پیله ام را میشکافم..
 

تا با پرهای خیس..
 

دوباره عاشقت شوم...!
 


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۴ ۱ ۱ ۲۰۳

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۴ ۱ ۱ ۲۰۳


کوچیک بودن سخته.این که کوچیک باشی و کوچیک تصور بشی.اینکه بالاخره کوچیکی!کاریشم نمیشه کرد...کوچیکی خب!اما بالاخره بزرگ میشی..و این تنها دل خوشی بهاره!دارم غرورمو له میکنم و رنده ایضا!تا از بقیه چیز یاد بگیرم.یاد بگیرم چطوری به بهترین نحو بزرگ شم.بزرگ از لحاظ ذهنی نه جسمی!!میخوام خوب بزرگ شم.نه بقول بعضیا فقط خرس گنده شم.میخوام پخته شم...و نه با حرارت شعله آتش!با تجربه و اگاهی واطلاعات شما بیانی های عزیز!از وقتی شدم یکی از شهروند های بیانی حس میکنم رشد کردم...شایدم نه وفقط فکر کردم!!بهر حال...  به پیشنهاد مادرم دارم کتاب«کربلا در مقتل مقرم»رو میخونم.به شما هم پیشنهاد میدم یه ورقی بزنید صفحاتشو:))) تمام ماجرای کربلا مفصل توشه.و همینطور جواب خیلی از سوالای من! 

+بیزحمت شمام هرکدوم به اندازه کرمتون یه کتاب به حقیر معرفی بنمایید تا بلکه این فکر کوته بهار با خوندنشون کمی کششششش بیاد:))

پ.ن:عهد شکنی نمودم  وپست گذاشتم:))بس که شماها خوبید ادم دلش نمیاد یه روز نباشه!(البته بععععضیا دلشون داشت خنک میشد من نمیام که من جلوی دل ولشونو گرفتم://)

+قربون اونی که سبب دلگرمی ما  شده و گفته:بزرگی به عقل است نه به سال!!!




Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۳ ۱۷ ۳ ۵۳۴

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۳ ۱۷ ۳ ۵۳۴





Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۰ ۴ ۱ ۲۶۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۰ ۴ ۱ ۲۶۶


ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ، ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ

ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺪﮐﻲ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ . ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ:

ﮐﻤﻲ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎ ﺑﺎﺯﻣﻲ ﮐﻨﺪ . ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ،

ﻓﻘﻂ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﺳﺎﺧﺖ . ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ،

ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﻲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ، ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﻢ .

ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻫﻢ ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ. ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ .

ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ،

ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ .

ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ .

ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ.

ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ.

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۹ ۷ ۲ ۲۷۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۹ ۷ ۲ ۲۷۶


۱ ۲

نویسندگان