تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


دیشب بالاخره کتاب رو تموم کردم.فکرش رو بکن، سالینجر فقط دیگه حالشو نداشت.همین.تمام. دیگه حتی به یه پایان هم فکر نکرد.حتی چمدوناشو از تو ایستگاه هم برنداشت. وقتی میگم تموم شدنش باعث شد افسرده بشم بخاطر پایان باز کوفتیش نیست. خدا می‌دونه حتی بخاطر این نیست که هولدن نرفت به اون سفر.فقط انگار نویسنده در رو روم بسته باشه.بگه دیگه گمشو بیرون. دیگه بقیه ش به تو مربوط نیس.
دقیقا بعد از هر سریال، فیلم یا کتاب خوبی همین اتفاق برام می افته.مطمئنا عده ای پیدا میشن که اینجوری باشن و باعث بشن احساس طبیعی بودن داشته باشم. یه دلیلش میتونه این باشه که دارم فرار میکنم. با فیلم ها می خام فرار کنم.حل بشم توی داستانش و آدماش تا یادم بره. میدونی، زندگی کردن سخته. نگه داشتن آدما سخته. تلاش کردن واسه کنکور سخته. من خودمو میزنم به اون راه. حالا من یه کالفیلد ام. از مدرسه اخراجم کردن ولی بجاش یه کلاه شکاری قرمز دارم. یا من یه دختر خنگول توی یکی ازین فیلمای ترکیه ای ام که توی شرکتی که مدیرش یه پسره ی پولدار و خوشتیپه کار می کنه. و وقتی با یه عنوان مثل «قسمت آخر» مواجه میشم دوباره پرت میشم به زندگی خودم.
حالا یه مدتی طول می کشه تا عذاب وجدان بگیرم. بعد میبینم واقعا کی ام. آدمی که تعطیلات عیدش رو باید تو قبرستون بگذرونه و ایندفعه هرکس ازم بپرسه امسال عید کجا رفتین؟ میگم قبرستون و این یه فحش نیست.
راستش منم حال ندارم این پست رو ادامه بدم. حدسم میزنم همچین مشتاقم نباشین.یعنی برای کی مهمه یارو بعد چند سال اومده دوباره وبلاگشو باز کرده؟

امضا : کنت ویلیام 

پی نوشت: اسمم فاطمه ست.اما بهارم قشنگه.

 

Bahar alone^_^ ۲۴ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۵۳ ۸ ۷ ۴۹۷

نظرات (۸)

  • Mohsen Farajollahi シ
    سه شنبه ۲۴ فروردين ۰۰ , ۱۷:۴۳
    من مطمئنم قبلا اینجا بودم و خاطره هم دارم ولی اصلا اینجا اینطوری نبود... حافظم به فنا رفته 😂 قبلا هم با اسم بهار بودین؟ بهار پاتریکان توی ذهنم هستش ولی نمیدونم شما هستین یا نه اگر بعله که خیلی عالیه دلمون براتون تنگ شده اگر نه هم که باز دلمون براتون تنگ شده ولی باید بیشتر فکر کنم... احتمالا یک بهار دیگه هم داشتیم. تقصیر بعضیاس دیگه... اونقدر وب میزنن آدم یادش میره 😂
    من هم اینقدر بعضی اوقات در نقش خودم توی فیلم فرو میرم که یادم میره کی هستم :| یک جورایی به پایان رسیدن فیلم و اون داستانه برای آدم ضد حاله چون مسلما زندگی خیالی همیشه جالب تر و باحالتر از زندگی واقعیه. ولی خب آدم باید حواسش به این دنیا هم باشه... اصلا بخاطر همین کتاب مینویسن و کتاب میخونن :)
    و برای من هم مهمه که یکی پس از سال ها اومده و پست مینویسه! و واقعا خوشحال شدم :)) یک جورایی خاطراتم زنده شد. اصلا قلم بعضیا طوریه وقتی میبینیش انرژی میگیری.
    میدونم شرایط سخته ولی خب تحمل کنین همیشه اینطوری نیستش. امیدوارم زندگی بسیااار عالی و خوبی داشته باشین و به هدفتون هم برسین ^_^
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۲۴ فروردين ۰۰، ۲۰:۱۵
      بله شما اینجا بودید:دی
      نه من پاتریک ماتریک نیستم. یه بهار دیگه م احتمالا.

  • محسن رحمانی
    سه شنبه ۲۴ فروردين ۰۰ , ۱۸:۱۱
    سلام
    خوبید؟شما هم بهار الون خودمونید؟کی برگشتید؟
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۲۴ فروردين ۰۰، ۲۰:۱۴
      سلام.هنوز یادته؟😂
  • محسن رحمانی
    سه شنبه ۲۴ فروردين ۰۰ , ۲۱:۰۸
    سلام
    بلی یادمان است.
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۲۵ فروردين ۰۰، ۱۴:۵۳
      بسلامتی:))
  • Mohsen Farajollahi シ
    سه شنبه ۲۴ فروردين ۰۰ , ۲۱:۵۶
    بعله بعد گذاشتن کامنتم متوجه شدم اون کلا نیست. ولی شما رو هم یادم میاد یعنی "بهاری از تبار بهمن" صد در صد برام آشناس 😃 آخرین نظراتی که گذاشته بودم مربوط به چهار سال پیشه... اون زمان بچه بودم :| البته هنوزم بچه هستم از قرار معلوم. ولی فکر کنم قالب اون زمان بیشتر به بهمن ربط داشت تا بهار... شایدم کلا اشتباه میکنم در هر حال :) اصلا حواسم به اینجا نبود.
    اون یکی وبلاگ هم مال شماست؟ دراکولا هستش اسمش.
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۲۵ فروردين ۰۰، ۱۴:۵۵
      من خودم هیچی از چهار سال پیش یادم نمیاد:دی
      قالب قبلیو من خودم دوست دارم ولی یه اشکالی توش بوجود اومده که وقتی قالبو میذارم کد میاد بالای وبلاگ انگار یسری کد اضافی وجود داره تو کدهای قالب منم اصلا از کد ها سردرنمیارم.
      +آره.اونم مال منه.
  • محمدرضا مهدیزاده
    چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۰۰ , ۲۲:۰۳
    سلام
    خوبید؟ سلامتید؟
    منم همین احساسی که شما می‌فرمایید رو احساس می‌کنم :( لیکن چاره ای نیست :)

    خوش برگشتید به این وب، امیدوارم مثل پیش‌تر اینجا حسابی با انرژی و سرحال بنویسید :))
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۱۴ ارديبهشت ۰۰، ۰۲:۲۶
      سلام.
      به به آقای شاعر! کم پیدایی:)) چطوری؟خوبی؟
      +نمیدونم برگشتم یا نه.فقط در حد اینکه روی خاکاش یه دستی کشیده باشم‌
  • Arv eza
    چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰ , ۱۲:۴۶
    عههههه چرا ورداشت اون قسمت بالارو :/
    "دهه هشتادیای لاشی O__o"
    یه همچین اسمی داشت فک کنم😅
    نباید ورمیداشتی :(
  • فری
    دوشنبه ۱۴ تیر ۰۰ , ۱۹:۳۱
    وبلاگتون حرف نداره
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نویسندگان