تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


۲۱۷ مطلب توسط «Bahar alone^_^» ثبت شده است

دیشب طی تماسی تلفنانه،مادر خطاب به برادر _از همان پشت،انگشت اشاره را تکان داد _:«سر ساعت دوازده خونه ای:|»

یعنی...:|

برادر داشت برایم توضیح میداد که مطمئن بوده یک ساعت پیش ساعت یازده بوده ولی نمیداند که چرا همینک_که ساعت۱بود_دوازده نیست://

+واقعا چرا دوتا جوون معصوم رو وارد این جریانات کثیف میکنید؟!

امضا:«بهار تیک تاک:/»


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۳ ۱۲ ۱۲ ۳۳۱

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۳ ۱۲ ۱۲ ۳۳۱



 دشت همچون پر پروانه پر از نقش و نگار!

:))

امضا:«بهاری در دشت»


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۲ ۱۲ ۸ ۵۳۴

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۲ ۱۲ ۸ ۵۳۴


حالا گیرم که زمین یک دورش را دور خانوم روشن گشت:|

چ فرقی بحال من و تو دارد؟هنوز هم که من همانم....همان!

تو هم...

هع

حالا گیرم که هفت تا «سین»شد پنج تا...

اصلا عید چ اهمیتی دارد جز «بهار»؟!

جز سبز شدن شکوفه روی درخت توت توی حیاط...جز رقص ستاره ها دور ماه...جز لبخند بانوی باد:)

اینبار باید ذهن هارا شست...چشمهارا باز کرد..«بهار»را دید...حس کرد..بو کرد ،لمس کرد!

باید ماضی را ریخت توی فاظلاب:|

باید.. نو شد!نو از لحاظ روحی...نو از لحاظ قلبی...لباس هم باید خرید...جیبهای پدر هارا هم میتوان در پس پله های پاساژ سوراخ نمود...اما قلب چرکین را نمیتوان با پیرهن نو پوشاند...

باید بخشید... آنهایی که با آبرویت بازی کردند وحتی تهمت هم زدند..باید بخشید ودر آن واحد فراموششان کرد:)

گاهی باید «لبخند »زد..

«بهار»که آمد ،دیگر نمیشود در را به رویش بست..که باید پرده هارا پاره کرد ،پنجره ها را شکست،در هارا باز گذاشت،دست در دست بانوی باد رهسپار جاده ای  شد که افتاب از لابه لای درختان توسکا،بپاشد به پهنایش.‌‌..

بهار که آمد،باید«بهاری»شد...

:)))

امضا:«بهاری که بهاری میشود»!

پ.ن:«من سازی ندارم که با بهار کوک کنم... در عوض ،قلبم را کوک میکنم!»


این اهنگ بنظرم خیلی به بهار میومد:))




Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۱ ۲۹ ۱۱ ۱۲۱۳

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۱ ۲۹ ۱۱ ۱۲۱۳


اینهمه هم بد گفتند از ۹۵بیچاره..بچه ام کز کرده گوشه اتاق...سرش را گرفته بین دستهایش...دارد اشک میریزد..دارد های های گریه میکند...مینالد:«همه دوست دارند زودتر تمام شوم بروم...همه میخواهند زودتر بمیرم..همه میگویند من بد بودم!»

نودو پنج ،طفلکی دارد نفسهای اخر را میکشد... انوقت بعضی ها اظهار نظر میکنند:«اخیش...داره میره!»

بچه دارد حسابی غصه میخورد..زیر چشمهاش گود افتاده...دارد از حسودی میترکد!‌

بعضی ها یادشان رفته چ روزهای قشنگی با هاش داشتند...یادشان رفته چه لبخندها که برلبهاشان آورده!:|

همه،همه ی اینهارا یادشان رفته...

۹۵،خیلی خوب بود...گرچه تمام شد!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۳۰ ۱۲ ۱۰ ۵۰۱

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۳۰ ۱۲ ۱۰ ۵۰۱





Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۹ ۲۲ ۱۵ ۵۸۴

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۹ ۲۲ ۱۵ ۵۸۴


در گلستان ادب اموزگارم مادر است

بعد رب العالمین پروردگارم مادر است

من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم

اولین معشوق من در روزگار مادر است

امضا:«دخترت،بهار»



Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۹ ۱۰ ۲۴۲

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۹ ۱۰ ۲۴۲


آدمها یکبار برای همیشه از چشم می افتند!

+حرف،رفتار،نگاه،لبخند ویا هرچیز دیگه که از طرف شخصی دریافت کردید،فقط مختص به همون لحظه ست... نباید باهاشون یک عمر زندگی کرد..جوری که صاحبشون همون آدم قبلیه!!

++همانا از سخت ترین ماموریت های بشر، درست شناختن آدمهای اطرفشه:)

امضا:«بهار حالا»


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۷ ۱۶ ۲۶۸

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۷ ۱۶ ۲۶۸


برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۶ ۲۷۱

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۶ ۲۷۱


دقت کردین قیافه ی پسرا چقدر ترسناک تر وموذی تر بنظر میومد امروز؟!!

به همشون میومد که یهو یه سیگارت بندازن جلو پات وجیم شن:|

امضا:«بهار سوری:دی»


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۵ ۱۴ ۱۰ ۴۴۰

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۵ ۱۴ ۱۰ ۴۴۰


تمام دغدغه من تو یه جمله خلاصه میشه:«کش موی من کو؟:/»

امضا:«موپریشان!»


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۴ ۱۵ ۲۸۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۲-۲۴ ۱۵ ۲۸۵


۱ ۲ ۳ ... ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ... ۲۰ ۲۱ ۲۲

نویسندگان