نگاهش میکنم.به دستهای لاغر و نحیفش .به بدن بی جان و ضعیفش که روی پتویی ولو شده.زل میزنم به لبخندش.-لبخندی که چه باید بشود تا من بزنم!-اما او بیخیال میخندد و ذوق میکند.دستان شل اش را بهم میکوبد و میخودش را لوس میکند.بهش حسودی ام میشود.به لبخندش.به بی تفاوتی اش و به ذوق کردن هایی صدادارش.ارام نزدیکش میشود و با لبخندی بی جان به پیراهن سیاهم اشاره میکنم:«تو معنی اینرا نمیفهمی...خوشبحالت.» یک لحضه ارزو کردم تا فلج بودم..فلج ذهنی..و فلج جسمی..نمیتوانستم حرف بزنم اما یک عالمه لبخند بزنم.درست مثل او... ارام در گوشش گفتم:«تو و من هیچ فرقی باهم نداریم.اگه بتو خیلی چیزا نداد.به منم لبخند. راحت نداد.بیخیالی و ذوق کردن.نداد.درسته در ظاهر من خوشبخت ترم.اما به اون بالایی قسم تو خوشبخت تری!!صورتش را بوسیدم و بلند شدم.برای اخرین بار نگاهش کردم و زیر لب گفتم:«مادر تو مردده ...تو میخندی و من چشام پر اشکه..روزگارو میبینی؟؟!...یک لحظه غم عالم جمع شد تو دلم.یه قطره اشک چکید از چشمام.لب پایینیمو گاز گرفتم و سرمو گرفتم سمت اسمون.یادم اومد چقدر ذهنم درگیر بود.چقدر به عدالتت شک دادشتم.یه نفس صدادار کشیدمو به اون بالایی گفتم:«ببخش.. جوابمو دادی..و شرمند م کردی.فقط ببخش.ببخش اگه به عدالتت شک کردم.
نظرات (۶)
اهنگ نواز
چهارشنبه ۲۴ شهریور ۹۵ , ۱۴:۴۲Bahar alone^_^
۲۴ شهریور ۹۵، ۱۴:۴۳دلارام gh
چهارشنبه ۲۴ شهریور ۹۵ , ۱۹:۳۳ژله پرتقالی
چهارشنبه ۲۴ شهریور ۹۵ , ۱۹:۵۶Bahar alone^_^
۲۴ شهریور ۹۵، ۲۲:۲۸Aragol ...
پنجشنبه ۲۵ شهریور ۹۵ , ۰۸:۴۷Bahar alone^_^
۲۵ شهریور ۹۵، ۰۹:۱۴امیری حسین و نعم الامیر
پنجشنبه ۲۵ شهریور ۹۵ , ۱۲:۵۶Bahar alone^_^
۲۵ شهریور ۹۵، ۱۴:۰۸امیری حسین و نعم الامیر
پنجشنبه ۲۵ شهریور ۹۵ , ۱۴:۲۲Bahar alone^_^
۲۵ شهریور ۹۵، ۱۴:۲۴