امروز هم به نوبه ی خودش بی نظیر بود:))چراکه روده هام له شدن بس خندیدم:)یه نمونه ش وقتی بود که یه میز درب وداغون اوردن تو کلاس بعد یکی گفت:«این اسقاتی اینجا چه میکنه؟!منم یهو بلند گفتم:هخخخ جاهاز باقریه(فامیلی ناظممون باقریه).سرمو که بالا اوردم دیدم اوه اوه!!باقری مثه لبو قرمز شده .همچین با عصبانیت وبلند گفت:«خادمی دارم برات!!» خشکم زد....از این بگذریم...سر کلاس ادبیاتم که هرهر کرکر برپا بود...سر زنگ فناوری خیلی خسته شدم.چون از بخت بدم معلم فناوری فقط از من خوشش میاد و همش مخاطب حرفاش من بودمو وهی بهم نگاه میکرد.منم بس فک زد خوابم گرفت...ودر اخر زنگ زبان!!!!فوق العاده بودددددد.گرچه بعضیا حالشون گرفته شد:/اما کلی کیف کردم وکلاس گذاشتم بس خانوم گفت :«خادمی بخون.خادمی ترجمه کن!!!اون تافل دارا داشتن ریز ریرز میشدن از حرس.خخخخ.و اما...اما زنگ نماز!!برخلاف پارسال امسال یه پیرمرد خرفت چاقو اوردن بعنوان اقا جماعت.تازه با صندل های چرک و کهنه ش اومده بود...خیلی هم ورور میکرد.میخوام هفته ی دیگه با سوالام بادشو بخوابونم.اصن یه کاری میکنم که این بره پارسالی بیاد!!!پ.ن:امروز بس عجله داشتم با زیر شلواری رفتم مدرسه:||البته خداروشکر رنگش سورمه ای بود غیر از چند مورد زیاد خیت نشدم...
نظرات (۶)
M. Maleki
يكشنبه ۴ مهر ۹۵ , ۱۴:۱۳Bahar alone^_^
۴ مهر ۹۵، ۱۴:۳۴❥ آراگل ❥
يكشنبه ۴ مهر ۹۵ , ۱۴:۲۳Bahar alone^_^
۴ مهر ۹۵، ۱۴:۳۷.. Denis
يكشنبه ۴ مهر ۹۵ , ۱۵:۲۲Bahar alone^_^
۴ مهر ۹۵، ۱۵:۲۹فرشته ...
يكشنبه ۴ مهر ۹۵ , ۱۶:۲۳Bahar alone^_^
۴ مهر ۹۵، ۱۶:۲۹امیری حسین و نعم الامیر
يكشنبه ۴ مهر ۹۵ , ۱۷:۰۸Bahar alone^_^
۴ مهر ۹۵، ۲۱:۰۸M. Maleki
دوشنبه ۵ مهر ۹۵ , ۱۴:۳۱Bahar alone^_^
۵ مهر ۹۵، ۱۴:۳۴