کوچیک که بودم نمیفهمیدم «آدم بزرگها»رو...دنیام مایل ها با دنیای اونا فاصله داشت.. دنیای من آفتابی بود.برای اونا اکثرا ابری!دنیای من دوتا ابر تپل داشت با یه آسمون صورتی:))خورشیدم خانوم نبود اقا بود:/ به جای بارون از ابرا پاستیل و ابنبات چوبی میبارید.بابام فلان کاره نبود...اسباب بازی فروشی داشت!مامانمم هر روز کیک توت فرنگی درست میکرد...هر روزم تولدم بود.دنیای اون روزام یه رنگین کمون هشت رنگه داشت:)) اون روزا دایره های کوچیک کوچیک و حروف «من درآوری»رو کنار هم ردیف میکردم که مثلا «اغاااا منم بلدم بنویسم!ایناهاش!!» هرموقعم میخواستم ظرف بشورم مامانم یه جیغ بنفش که هیچ!فرا بنفش میکشید که نهههههههههه! اون روزا که تو قابلمه های پلاستیکی نارنجیم غذا میپختم و می آوردم کنار قابلمه مامان سر سفره یه احساس غرور بهم دست میداد.وقتی مامان نددا میداد که شب میریم خونه خاله!!تا شب ذوق داشتم...هی فکرم مشغول بود کدوم عروسکمو ببرم..اما گذشت وبه اصطلاح من بزرگ شدم..تا شدم این=/(•_•)\!
حالا ولی...دنیام قاطی آدم بزرگا شده...ابرامم رژیم گرفتن:| اسمونم که آبی! خورشیدم که خانومه:/.... انتظار داری عاقا باشه؟!!نه عاغا؟خجالت-__-...بارونم که آبه چیلیک چیلیک میریزه رو هیکلمون:/ رنگین کمونم که کلا مفقودالاثر شده... تولدم که.... اصن من روز تولد ندارم..نه!کی گفته؟!من از آسمون شوت شدم پایین در روزی بی نام در ماهی بی نشان:||تنها همدمم هم هستند حروف به ترتیب از الف تا ی!اون دایره ها ددیگه خز شدن:)) و همینطور اینم اضافه کنم که طی اون یادداشتی که مادر به بهترین نحو تهدیدم کرده که«ظرفارو میشوریا...»و میزاره رو میزم ومیره سرکار هر روز بدترین ونفرت انگیز ترین وظیفه م همینه... پ.ن:«خونه خالم که دوره...کلا سالی یبار اگ بشه از دم خونشون رد میشیم:|»
خلاصه اینهمه فک زدم که بگم:«بزرگ شدن مرضی ست که هر بشر کوچکی بالاخره به ان مبتلا میگردد وتا ان هنگام که نامش در لیست عزرائیل ظاهر نشده گریبان گیرش میباشد...
امضا:«یک عدد آدم بزرگ:|»
نظرات (۲۱)
ɐɹɐɓol •_•
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۳:۲۸Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۳:۳۰** م**
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۳:۳۲کاش...
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۳:۳۷آرزو ^_^
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۳:۳۸به این باحالی . نمیگم بهتر از بچگیه ، در واقع مقایسه نمیکنم ولی میشه ازش خیلی لذت برد .
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۳:۴۸مجتبی مطوری
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۳:۴۹Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۳:۵۶لعیا عباسی
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۳:۵۴کاشکی میشد برگشت به اون زمانا😢😢
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۳:۵۶naeeme chakeri
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۴:۴۲:)
به نظر من که از بچگی خیلی قشنگتره:) نه اونقدر غیر واقعی و نه اینقدر سیاهنمایی
در واقع هم بچگی غیر واقعی بود هم سیاه نمایی دنیای بزرگا....
اگه به من باشه دلم میخواد تا آخر عمرم نوجوون بمونم:) حداقل دلم نوجوون بمونه:)))
----
آسمون صورتی با ابرای تپل^_^
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۴:۵۳masi Rika
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۶:۱۲اون قابلمه و اینا خیلی خووووب بود!!یادمه پفک گردالی میریختیم تو ازین قابلمه پلاستیکیا!مثلن کوفته س! :|
ظرف شستن خیلی خوبه!خیلیییییی!!فک کنم تنها کاریه که وقتی مشغولشی میتونی تو دنیای خودت باشی!ولی متاسفانه قسمت نمیشه واس من!میای جاها عوض؟! :))
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۶:۲۲امیری حسین و نعم الامیر
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۶:۲۰خورشیدمم آقا بود...
ابرام سیاه نبودن ولی الان به خاطر مردن بچه گیای من عزا گرفتن....
دلم واس اینکه متنفر از تنهایی بودم تنگ شده
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۶:۲۳دخترک ناآرام
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۶:۲۰اصلا دلم نمیخواد ببینمش
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۶:۲۳بلاگ فان
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۶:۲۹بیخیال.
میشه رنگیش کرد این دنیا رو. با وجود آدم بزرگ بودن. میشه شاد بود. این همه آدم شاد ما چیمون از اونا کمتره؟!
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۷:۵۳دخترک ناآرام
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۶:۳۰خوب جایی زندگی میکنی
فقط یکم زیادی گرمه
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۷:۵۴امیری حسین و نعم الامیر
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۷:۱۴Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۷:۵۵فرشته ...
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۷:۳۲من اصلا حاضر نیستم برگردم برعکس دوست دارم برم جلو و بزرگ بشم...من هنوز هم تب بزرگ شدن دارم:)
موفق و مانا باشی
یاعلی
Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۱۷:۵۵Haa Med
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۱۹:۰۶Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۲۲:۰۹هر روز کلی هدیه رایگان
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۲۰:۴۹Bahar alone^_^
۴ آبان ۹۵، ۲۲:۰۹امیری حسین و نعم الامیر
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۲۲:۲۲Bahar alone^_^
۵ آبان ۹۵، ۰۶:۴۵گمـــــــشده :)
سه شنبه ۴ آبان ۹۵ , ۲۲:۵۵فقط بدیش اینه آدم آرمان هاش یادش می ره
:|
Bahar alone^_^
۵ آبان ۹۵، ۰۶:۴۴The flash
چهارشنبه ۵ آبان ۹۵ , ۰۰:۴۷اگه میشه پست اخرمو لایک کن و نظر بذار براش ممنون میشمممم
Bahar alone^_^
۱۴ آبان ۹۵، ۲۰:۰۳ree raa
چهارشنبه ۵ آبان ۹۵ , ۱۲:۵۹Bahar alone^_^
۵ آبان ۹۵، ۱۳:۰۴مکاترونیک خودرو
چهارشنبه ۵ آبان ۹۵ , ۲۲:۳۸ابرهایم سرمه ای رنگ...
وخورشیدم آقاااااااا
وآرزویممممم مکانیک شدن بووووودکه هستممممم
من خودم رابااینکه تقریباابزرگم ولی هنوزکوچک فرض میکنم
طبق گفاه روانشناساتازیرسن 25سالگی هموزآدماااابچه اند...
من ازبزرگ شدنم خوشم میاااااااااادچون اطلاعاتم فزونی میابد
Bahar alone^_^
۶ آبان ۹۵، ۱۱:۳۰هانی هستم
پنجشنبه ۶ آبان ۹۵ , ۱۱:۵۰Bahar alone^_^
۶ آبان ۹۵، ۱۱:۵۲