داشتم فکر میکردم که خوشم می آمد یک هیولای گنده می آمد از موهایم میگرفت وپرتم میکرد تو قفس شیشه ای وبعد هر دو روز یک بار یه تکه کاهوی پلاسیده میچپاند تو خرخر ه ام؟
هر موقع هم که از کنار قفس ام رد میشد بهم میگفت:«چندش چسبوک:/»
تازه اسمم را هم میگذاشت اسلو!:¶
+الان معلوم نیست اسلو کدام گوری دارد میخزد!
لای علف ها؟ روی جاده خاکی؟
#حیوان_ها_را_ به _حال_خودشان_رها_کنیم.
پ.ن:«اسلو رفت همانجایی که جایش بود!»
امضا:«بهار در فراقش:))»