قبل تر ها شیرین تر لبخند میزد...حرفهایش دلنشین تر بود!همیشه بوی سیگار میداد گرچه ادعا داشت سیگاری نیست!
همیشه مغز تخمه میخرید...میگفت:«حال ندارم تخمه بشکنم!»
گاهی اوقات «یارو»خطابم میکرد...
بدم می آمد از این طور صدا زدن...
یکبار مثل همیشه گفت:«یارو!با تو ام جغله!بیا اینجا!!»
امدم ایستادم که کنارش گفت:«برو..برو!پشیمون شدم!»
نفهمیدم چی شد که اینقدر سریع تغییر عقیده داد...
ازش پرسیدم:«چرا حرف نمیزنی؟سرکارم گذاشتی؟!
خندید وگفت:«نه!نه! فقط درد ودل کردن احمقانه ترین حرفهاییه که ممکن بهت بزنم... یه لحظه دشمن تصورت کردم...دیدم بهتره چیزی نگم...!»
-نریز تو خودت ..بهم بگو تا خالی شی!
+باید عادت کنیم!...که هر حرفی را به «هر »کسی نزنیم...
بهم برخورد:«الکی الکی شدیم«هر کسی»؟!!»
-بخای نخای یروز میشی!
راست میگفت!الان از هر «هر کسی»بدتریم!:)))
+عادت کنیم ... ! هر حرفی را به بقیه نزنیم...همه یک روز «هرکسی»میشوند:/
امضا:«بهار غریبه!»