تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


نمیدانم بگریم یا بخندم.نمیدانم امیدوار باشم یا نا امید... از اینده ای که نمیدانم چیست و چگونه می اید میترسم. از انتظار متنفرم... همیشه به خودم میگویم استوار باش! محکم محکم. نترس! زندگی را نباز... برای ارزوهایت تلاش کن. برای خوب زیستن... شاد زیستن.. اما... همیشه دلیلی محکم برای گریستن وجود دارد. دلیلی برای زار زدن. از دنیا بریدن.. من از وقتی که بدنیا امدم تنها بودم.درست است. بودند ادمهایی که میخواستند تنهایم نگذارند مثل پدر و مادر و دوستانم. اما انها هرگز نفهمیدند نمیتوانند مرا بفهمند. درست همانطور که من نمیتوانم زندگی را بفهمم. گاهی احساس میکنم نمیتوانم به رویا هایم برسم... و همین فکرها ازارم میدهد. از شش سالگی تا الان همیشه یک صدایی که نمیدانم از کجا و متعلق به کیست بهم  خبر از فرداهایی پر از خوشی را میدهد. فرداهایی که در ان احساس خوشبختی میکنم. اما نمیدانم ان فردا چه زمان می اید. انتظارم تمام شده. حس میکنم بدبخت ترین ادم روی زمینم و باید تا اخر عمرم مثل همه زندگی ساده و بدون ماجرا داشته باشم. زندگی تهی از هر ارزو و رویا. باز هم میگویم. نمیتوانم زندگی را بفهمم... از پیچ وخم های جاده ی زندگی ام سر در نمی اورم. تقدیر سرنوشت را نا عادلانه میدانم... با این حال خودم را نمی بازم چون معتقدم بعد هر باران سختی یک رنگین کمان زیبا پنهان است... شاید من هم الان دقیقا وسط باران ام... اما ... باز هم زندگی را نمیفهمم..

Bahar alone^_^ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۰۵ ۸ ۰ ۴۷۰

نظرات (۸)

  • گمـــــــشده :)
    جمعه ۲۱ اسفند ۹۴ , ۰۸:۴۰
    من این جور مواقع به بچه ای فکر می کنم که از ابتدای زندگیش واقعا تنهااااااااااا بوده. اون طوری آروم می شم. ولی هیچ وقت نمی تونم جلوی اشکامو بگیرم. به هر حال اونا جاری می شن. ولی حالم بعدش خوب می شه.:))
    اسمم یسرا. ان مع العسر یسرا.

  • علیـــــ ـــرضا
    دوشنبه ۲۴ اسفند ۹۴ , ۱۵:۱۵
    با این حال خودم را نمی بازم 


    به نظرم اصلش هم همینه :) 
  • پریسا
    شنبه ۲۹ اسفند ۹۴ , ۰۲:۰۰
    عالی بود
  • ساکن طبقه 40
    شنبه ۲۹ اسفند ۹۴ , ۱۴:۲۱
    راستش این احساسیه که من خودم به شخصه دارمش و فکر میکنم بیشتر آدمها دارنش ...
    این احساس فکر می کنم (و فقط فکر میکنم) بخاطر اینه که ما نگاهمون به بیرونه نه به خودمون که اگه به خودمون بود اینجوری نمی شد
  • پروانه شیخ
    سه شنبه ۳۱ فروردين ۹۵ , ۲۲:۰۴
    دوست خوبم به زمان بندی خدای بزرگ ایمان داشته باشید
    حتما نوبت خوشی های شما هم فرا میرسد.
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۳۱ فروردين ۹۵، ۲۳:۲۷
      اما کی ؟!!
  • سرباز 314
    شنبه ۸ خرداد ۹۵ , ۱۸:۵۰
    بیشین بینیم باو؛
    تو هم مگه نا امید میشی آجی بهار؟
    • author avatar
      Bahar alone^_^
      ۸ خرداد ۹۵، ۱۹:۳۰
      خخخخخ ادم هستما!!!
  • سرباز 314
    شنبه ۸ خرداد ۹۵ , ۲۱:۰۶
    واقعا آدمی؟؟؟؟













































    فک کردم فرشته ای
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نویسندگان