تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


۲۱۷ مطلب توسط «Bahar alone^_^» ثبت شده است

یک دسته آدمهایی هستند که خیلی جنسشان گندیده ست:| قشنگ معلوم عسد که ته بار بوده اند:دی این دسته افراد بلد نیستند لبخند بزنند وچندیست که «پوزخند» را جایگزین «لبخند» کرده اند:)) این افراد به هر دلیلی ذاتشان خراب عسد:/ و من دقیقا گیر یک دانه از این «ته بارهای گندیده» افتاده ام وقرار عسد که جناب «بدجنس» اندر سرویسمان تشریف فرما شود:)

این جناب جنس خراب... به مرضی بنام« بزن حالشو ببر» گرفتار عسد.. به گونه ای که اگر از کنارت گذر کند تا یک بلایی چیزی سرت نیاورد ولت نمیکند.یکبار از کنارم رد شد یک لگد جانانه زد تو ساق پایم که از این حماقتش چشم پوشی کردم...اما!( بقیه ش بماند)

اما اگر بیاید و هیز بازی درآورد وبه بروبچه های همساده ما نظر کند...!!

امضا: بهارِِِِِِ نات اوکی!

پ.ن: بیایید  دست در دست هم داده ..بدجنس نباشیم:دی!


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۲ ۱۰ ۹ ۶۱۱

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۲ ۱۰ ۹ ۶۱۱


آزرده دل از کوی تو رفتیم ونگفتی...!

کی بود؟!کجا رفت؟چرا بود؟چرا نیست؟

یلداتون بلند:)


Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۱ ۱۶ ۲۶۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۱۰-۰۱ ۱۶ ۲۶۵


میبویم... بو امد... از هرسو... های آمد ..هوی آمد!من رفتم«او» امد.. او آمد:))

این « او» خیلی کلمه ی مهمی ست:| همین « او» میتواند برایت یک پرونده سیاه بسازد:/ میتواند تورا متهم کند به خیلی چیز ها!!

یک باور غلطی بین ما ها جا افتاده که اگر فردی.. در نوشته هایش مخاطب سوم شخص مفرد یا همان «او» داشت... یعنی آن « او» حتما جنس مخالف طرف بوده و طرف در فراقش میسوزد واینا! خداوکیلی چند نفر از شوما خواننده های گرامی فکر کردید «او»ــــی که در جمله اول نوشتم شخص خاصی نیست؟ و حتی ممکن عسد« باد» باشد؟! ها:| باد:/  بنظرتون های که میاد بعد هوی میاد بعدش مثلا بهرام و بهادر میاد؟:|| نه دیگه:| باد میاد:)) مدیونید اگه فکر کنید باد صدای های وهوی نمیده..بعد بهادر وبهرام صدا اینا رو میدن:دی!!

« دیروز در مدرسه»:

- بهار این چیه؟

+ چی چیه؟!:|

-همین که نوشتی...« ومن در سکوت وتنهایی به تو می اندیشیدم»...://

+ :|||

- برای کی نوشتی؟

+ هیچی بخدا خانوم...مخاطب نداره اصن:/

- عاره جون خودت..اِی شیطون:|

+نه بابا..داشتم به پروردگار این هستی زیبا می اندیشیدم..به ژون شوما:))

پ.ن: هیچوقت دفترتونو ندید دست معلمتون...حالا هر چقدرم باش راحتید:|| مو رو از ماست میکشه بیرون:/

امضا: بهارِِ او:))

پ.ن: عنوان از ســـــــهراب سپــــــــهری

پ.ن2: بزارید امتحانام شروع شه:)... از دستم راحت میشید.. ^.^


Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۳۰ ۱۳ ۱۱ ۴۳۴

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۳۰ ۱۳ ۱۱ ۴۳۴


گاهی اوقات... از خودم.. وجودم وبعضی کارهایم ... واقعا خجالت میکشم!

من عهد شکن نبودم ولی!

من فراموشکار نبودم...

شیطان است دیگر:| میرود لای جلدمان دیگر:/

پ.ن: امروز امتحان میان ترم داشتیم...:| هیچی دیگه:/ فقط همون خوندنهای در طول سال وگوش کردنهای سرکلاس به فریادم رسید

* روزگار همیشه یکجور نمی ماند.. خوشی ها میگذر..ناخوشی ها هم!! لذت ببرید وگاهی هم تحمل کنید:)

امضا: پوچ:)))


Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۸ ۱۶ ۴۱۱

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۸ ۱۶ ۴۱۱


برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۸ ۲۹۹

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۸ ۲۹۹


اغاااا:| سهراب سپهری هم بعللله:/

پ.ن: میلاد پیامبرمون هم مبارک^_^

پ.ن: همانا از سخت ترین وحرص درار ترین قسمت جشن رفتن... همون مو درست کردنه..اه:| جالب اینجاست بعد مراسم باید همه رو به حالت اول برگردوند:/

امضا:بهارِِِِِِِِِِِِِِِِِِ من چی بپوشم حالا؟:|


Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۷ ۴۰ ۱۴ ۱۰۷۰

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۷ ۴۰ ۱۴ ۱۰۷۰


اصن من شانس ندارم:)

اون از اون که صفحه ارای گرامی برا داستانم که کلا شخصیتش پسر بود عکس دختر کشیده بود با پنج کیلومتر دامن:|| بعدم که رفتم شاکی گفتم که اغای سردبیر محترم:) اینجانب اعلام مینمایم تمامی داستانهایم دارای شخصیت اصلی پسر میباشند:/ لدفا مراعات بفرمایید...

بعد ایندفه گرفته به صفحه آرا سفارش کرده اینو کشیده:

بعد منم ذوق مرگ شدم اصن:| بعدم زدم صفحه بعد وا رفتم اصن:|| همه ذوقم خابید یهو:/ چرا این اینقدر خوشگله؟

امضا :بهار حسود!


Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۵ ۱۵ ۱۱ ۴۶۸

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۵ ۱۵ ۱۱ ۴۶۸


میگویم یه کمی زشت نیست که انزبات_ انظبات_ انذباط_ انضبات_ عنزبات_ انظباط ام را دادند 18:|

مادر میگوید برای دختر عار عسد که بشود18:| اما خب من که مثل ان دسته خاله پیرزن های کلاس ننشستم با بغل دستی ام ورور کنم که... ! خب من اصلا بغل دستی نداشتم که:/ میز آخر هم مینشستم... حداقل امسال را آدم شده بودم.. اما چون در روزی از روزها زنگ تفریح را نرفتم بیرون وناظم ان پایین عربده میکشید که: کسی تو کلاسا نباشه... ومن تو کلاس بودم وآمد من را دید... گفت انزباتم را کم میدهد:))

مادر اصلا به نمره هایم نیم نگاهی نکرد وگفت که تا عنزباطم 20 نشود ... بقیه اش بماند حالا:|!!

من هم ازجانب دفاع واینا گفتم: هفتم که شدم17... هشتمم شدم17/5 ... امسالم که...! حالا چهار سال مونده تا عنزباط ادمیزادی:))) حرص نخور مادر جان:))

+ باقری به همه گیر میده که موهات بیرونه... ناخوناتو لاک زدی...ابرو ورداشتی وفلان و دوس پسرت اومده دم مدرسه:||| اونخ بمن میگه: ناخوناتو نجو :/ 

بسلامتی خانم باقری:)))

امضا: بهار بی انظبات بی ادب بی تربیت:)) ( البته بقول خانم ناظم)

بی ربط نوشت: من لیاقت خیلی از نداشته هایم را ندارم!!:)


Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۴ ۱۵ ۸ ۴۰۰

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۴ ۱۵ ۸ ۴۰۰


...ها کرد تو هوا... طعنه زد: سردت نیست؟

گیلاد انگار متوجه سوالش نشده جواب داد: کف کفش ام پاره شده! بعید میدانم بتوانم یکی نو اش را بخرم...

نوک دماغ هردویشان از سرما کبود شده بود.

دوباره ها کرد تو هوا.اینبار گیلاد هم ها کرد.هر دو روی خط ریل راه میرفتند.. یکی روی خط اینطرف ریل یکی روی ان یکی. سرما دهانشان راگِل گرفته بود وهیچکدام حال صحبت نداشتند ولی با اینحال سر حرف را باز کرد:« دیشب تو روزنامه خواندم سه نفر از سرما یخ زدند..!»

گیلاد سکوت کرد...

_ نمیترسی همینجا یخ بزنی؟

باز هم گیلاد خودش را زد به کری..

_ انوقت خون ات مثل نوشمک قرمز هایی که غلام علی می آورد دم مدرسه میفروخت یخمکی میشود..

+ زبانت را گاز بگیر!

موزیانه خندید: پس میترسی!

گیلاد اما خواست بحث را عوض کند:« قصه میگویی؟ از همان هایی که توی دفترت داری!»

غصه دار شد واعتراض کرد:« من قصه نمیگویم ..! خاله پیرزن ها مینشینند زیر کرسی و برای نوه هاشان قصه میگویند... من داستان مینویسم!! نویسنده ام!

+ خب حالا! همان.. چه فرقی دارد..

_ حیف امثال تو که قرار است روزی نوشته های مرا بخوانند...

+ اها! فهمیدی دوربینم داغان شد؟...

_ نه... یک شعر بخوانم؟

+ بخوان...

_ شب سرد وبی انتهای زمستان.. قدمهای مردد ولی ناگریزند..

دو خط موازی رسیدن ندارند دوخط موازی فقط هم مسیرند!

... ادامه دارد

پ.ن: قسمتی از داستان « گیلاد»

امضا: بهارِه گیلاد:))


Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۴ ۷ ۳ ۳۴۴

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۴ ۷ ۳ ۳۴۴


مثلا شده بودم مسئول غرفه جون خودم:|
بعد امتحان را ایستاده در میان زله ها دادم:/ خب جا نبود دیگه:))بعد شدم امتحان را هفت...از هفت:|
خانم هم دوباره درس داد ویک عالمه سوال گوشتی درآورد از توش...گوشتی که میگویم منظور این عسد جواب حداقل یک پاراگراف پنج خط ست:||
بعد زنگ نمایشگاه خورد و اوار شدیم سمت میزها و زله ها را قاپیدیم ورفتیم کف حیاط نشستیم خوردیم... من هم خدا بسر شاهد تمام زله های مذکور در عکس را هورت کشیدم وبعد فهمیدم 5% الکلی بوده وحالم اصلا خوب نیست ودلم هم درد میکند خب:||
 املا پاتخته ای هم ننوشتم چون دوسه بار نزدیک بود پس بیفتم:)) املا هم شدم نوزده ونیم:| حقم هم هست...چون اصلا نخاندم وحالم هم میزان نبود.. یه چیزی مصرف کرده بودم://
اینهم عکس زله مثلا( همه میگفتند رنگش زرد است اما بجان عمه ی نداشته ام سبز کمرنگ عسد:|)
امضا: بهار نامیزون:|||


Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۲ ۱۴ ۶ ۴۴۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۹-۲۲ ۱۴ ۶ ۴۴۵


۱ ۲ ۳ ... ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ... ۲۰ ۲۱ ۲۲

نویسندگان