تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


اعتراف کنم امروز عجیب ترین روز سال بود؟!! از همون اول صبح که صبحانه  الویه خوردم!!بعدم که تو سرویس جلو!!!نشستم(عقب چهار نفر میشینن بطوری که در بزور بسته میشه)اصن مگه میشه؟من و یه صندلی خالی؟محاله!  بعدم که سر صف خانوم ناظم  انگشت نمام نکرد:| اصن از تو بلند گو نگفت:«خادمی شلوغ نکن!» زنگ علومم که خیلی خوش گذشت و دومین نفر!ازم پرسید:))زنگ تفریحشم که موندم تو کلاس و برای زیر گروهام علوم توضیح دادم.. رأی هم ندادم:/انگشتمم استامپی نشد:| دوستمم دوتا اردنگی زد تو پام که:«چرا بهم رأی ندادی؟»

زنگ انشام موضوع انشام:«شوشیش نذری بود» امتحانمم بیست شدمOo.شعرم حفظ کرده بودم مثبت گرفته بودم:) زنگم که خورد چادرم نبود!!بعد یادم افتاد صبح که اومدم رفته م وضو خونه مسواک بزنم چادرمو گذاشتم رو نیمکت تو حیاط!بعدم لاشه ی چادر چروک خاکیمو گوشه حیاط روزمین یافتم!بعدم تکوندمش بازم خاکی بودOo.بعدم به آیات گفتم :«خوبی پادری؟»(فامیلیش جادری هس).بعدم آیات بهم نیش زد:«تو خوبی نمکدون؟!» 

+ بپاشم روت نمکی شی؟

بعدم که اومدم خونه... بعدم که نمازمو نخوندم.. بعدم که این پست موقت عسد(است)

بعدم که امضا:«بهار:))

بعدم تاااازه میخواستم بدون چادر برم ...یاد این جمله ی گهربار افتادم که میگه:«خواهرم حجابت...برادرم فلان و بهمانت:|بحثو اعتقادی نکنید لدفا:))


Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۳ ۴ ۲ ۲۷۰

Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۳ ۴ ۲ ۲۷۰


از ی جایی به بعد دیگه آدما بزرگ نمییشن...پیر میشن...


Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۳ ۴ ۵ ۲۱۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۳ ۴ ۵ ۲۱۵


به علت گم کردن میله ی کربنی که دوستم امانت بهم سپرده بود وگمش کردم::| مجبور شدم «باتری پوست بگیرم»  شانس ماعه دیگه...با این تجارب خاک برسریمون..خدا بعدیاشو بخیر کنه...:|

…صوبتی نی


Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۲ ۱۴ ۶ ۲۳۱

Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۲ ۱۴ ۶ ۲۳۱


دیدین بعضیا بهمون میگن صد وبیست سال زنده باشی؟!!شاید خیلی وقتا با خودمون گفته باشیم:«یعنی چه که ۱۲۰سال زنده باشی!!پیر. و مریض باشی زنده بودن به چه دردی میخوره؟!اخه اینم دعاست در حقمون میکنن...الان بهتون میگم چرا میگن«صدوبیست سال زنده باشی!»

در پایان سال 5 روز را به نام پنجه‌ی دزدیده می‌خواندند که در آن به شادی و آماده شدن برای نوروز می‌پرداختند. می‌دانیم که سال خورشیدی 365 روز و 6 ساعت و اندی است. امروزه برای در شمار آوردن این 6 ساعت، در هر 4 سال یک سال را 366 روزه (کبیسه) می‌گیریم. تا زمان ساسانیان به آیین بود که به جای این کار، هر 120 سال یک سال را 13 ماهه بگیرند. این یک ماه را مردمان دست از کار می‌کشیدند و به کامرانی و سرخوشی می‌گذراندند. اگر امروز هم ایرانیان برای کسان و دوستان خود زندگی 120 ساله آرزو می‌کنند و یا اگر کسی سخن از مرگ خود بگوید، شنونده بی‌درنگ می‌گوید «بعد از 120 سال»، ریشه در همین نکته دارد؛ یعنی امیدوارم «120 سال زنده باشی تا آن یک سال 13 ماهه و آن ماه ویژه را ببینی»!

:)) 

امضا:«بهار»


Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۲ ۱۰ ۲ ۲۴۳

Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۲ ۱۰ ۲ ۲۴۳


چند شب پیش که به اتفاق خانواده داشتم -از کنار تلویزیون رد میشدم:| - دیدم داره مختار میزاره و حرمله رو نشون میده که چیییی؟!!! جناب نوزاد کش داشت به شاگردش درس تیر اندازی میداد:«هدفهای کوچیک رو بزرگ وهدفای بزرگ رو کوچیک تصور کن»....واقعا جای فکر داره این حرفش!!و عمل نیز هم! برای من که مفید واقع شد امیدوارم شماهام درس بگیرین...

درد دل نوشت:«علی اصغرم کوچیک بود:((.... لامصب سه شعبه زد...


Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۱ ۱۲ ۵ ۲۵۰

Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۱ ۱۲ ۵ ۲۵۰


تجربه ثابت کرده اگ معلمی خواست لیست بچه هارو بنویسید هرگزززز اسم خودتونو اول ننویسید:/

من اینکارو کردم... هر جلسه معلم علوم اولین نفر از من میپرسه:|

شایدم اومده وبم پست«چوپان جدید»رو خونده..ولی شماها ریسک نکنید:))


Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۱ ۲ ۲ ۱۶۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۸-۰۱ ۲ ۲ ۱۶۵


گویی از ان هنگام که حافظه نحیفم بیاد دارد،هر فرایدی ،خراب میشویم همینجا!دقیقا همینجاا!!نمیدانم عید کدام سال گوسفندی بود که بنابر خرافه-مثلا-خواستیم «سیزده»را چنان به در کنیم که به شکر خوری بیفتد و پشت دست داغ کرده،هرگزز تکرار نشود..اما زهی خیال باطل!!چنانچه تنها ثمره ی ان روز نحس وار همنین ددر های آخر هفته ست...اگرچه ۰-۲به نفع من یکی تمام میشود.چرا که تمامی روزهای هفته سروکله زدن با دو اخوی زبان نفهم زورگو ایضا؛حسابی دپرسم میگرداند و در همین جمعه هاست که لطف الهی شامل حالم میگردد وبقول ابوی خان:«بادی به کله میخورد...»..هرچند این باد میتوانست در فرصت های متوالی در حیاط خانه به کله بخورد..اما خب!به هرحال بهانه ی خوبیست برای«بر سر طبیعت آوار شدن»!

اکنون که دارم این دری وری هارا سرهم مینمایم،روی دوتا آجر،زیر درخت،لب جوی،درست روبه روی گنبد گلدسته ی جمکران،پشت به کوههای خضر ودوبرادران ووسط دشتهایی پر از گل های خود رو و قاصدک نشسته ام(آدرسی بس دقیق تر خاستید عرض بنمایید...خجالت نکشید:|)و بجای گوش دادن به هرگونه موسیقی،موزیک و آهنگ غرب زده،اکنون،به صدای قدم ها،زنگوله ها و«هی»گفتن ای گله ی گوسفندان و جناب چوپان گوش جان سپرده ام...هوا هم-چشم حسود کورر-بی نهایت عالیست وباد میوزد!

+هوی،اخوی جان!برو کنار!بگذار باد صبا بسهلی مشک فشان بنماید!

-هوی!!بعال!ایندد لود بادی دل نیال!(ترجمه:هوی بهار!اینقدر لوس بازی در نیارر)

پ.ن:از بخت پشمکی حقیر...دوربین را خانه جا گذاشته ام.ولیکن مشکلی نیست!لاقل دارم بفرموده ی جناب حافظ عمل مینمایم:

برلب جوی نشین وگذر عمر ببین...(والا بیشتر گذر قایقهای کاغذی علی را در جوی حس میکنم تا عمر)

×من بروم جرعه ای چای آتشی بنوشم...جایتان خالییی

اودابیظ!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۳۰ ۴ ۲ ۲۳۳

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۳۰ ۴ ۲ ۲۳۳


دریافت

تازگی ها کشف کردم که من دو نوع صدا دارم:1-پسرونه2-دخترونه...در این فایل صوتی شما هردوتاشو میشنوید..بعدا جداگونه م میزارم:))

حتما گوش بدید و کامنت لا فراموش:)


امضا: بهار دوگانه:))



Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۳۰ ۵ ۴ ۲۰۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۳۰ ۵ ۴ ۲۰۶


بشری دارای امید پا ب درون سایتی گذاشت و در حال مطالعه ی متنی بود...و هیچ توجهی هم به ان دو سه تا تبلیغات گوشه ی صفحه نمی نمود...اما امان از ان وقتی که تبلیغات بر صفحه قالب شد...پ.ن:«اون × گوشه صفحه منو کشته:| بی تاثیر درهم تنیده:/


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۷ ۹ ۲ ۳۳۲

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۷ ۹ ۲ ۳۳۲


تاحالا با فرم مدرسه ظرف نشسته بودیم که شستیم:|


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۶ ۱۲ ۵ ۳۲۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۶ ۱۲ ۵ ۳۲۶


۱ ۲ ۳ ... ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲

نویسندگان