تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


در این وقت شب خانواده مقرراتی بنده نیم ساعتی ست که کلا روحشان از زمین وزمان جدا شده ودر رویاهایشان سیر میکنند‌‌..تنها منه بدبخت توی راهرو ولو شدم ویکی از همان لامپ های سفید اعصاب رنده وله کن بالای سرم جانفشانی می نماید...کار این بشر خواب آلود از خمیازه کشیدن گذشته... و این سوالات زنجیری در ذهنش نقش بسته  که «پاک نویس کردن را چ کسی افریده؟!عایا پدر ان مذکور خواهر دارد؟» یاد آور میشوم که این بشر خمار هر کلمه ای که مینویسد سه بار منت غلط گیر راکشیده و گند کاریهایش را راست وریست مینماید

پ.ن:بهار خمار در حال پاک نویس کردن انشا ZzZz


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۵ ۱۰ ۲ ۳۷۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۵ ۱۰ ۲ ۳۷۵


داشتم سر کلاس قرآن زیر میز کتاب مقتل مقرم رو میخوندم رسیدم به اینجاش که خدا تو قرآنم یزید وامثال یزیدو لعن کرده:«ایا دوست دارید اگر عهده دار امور شدید در زمین فساد وتباهی کنید وقطع رحم نمایید.اینان کسانی هستند که خداوند انهارا مورد لعن قرار داده است...سوره محمد ایه۲۲

امضا:بهار»


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۴ ۲۰ ۲ ۳۴۹

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۴ ۲۰ ۲ ۳۴۹


زمستان امده است...

خسته ام!میخوابم...
 

بهار که آمد..
 

پیله ام را میشکافم..
 

تا با پرهای خیس..
 

دوباره عاشقت شوم...!
 


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۴ ۱ ۱ ۲۰۳

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۴ ۱ ۱ ۲۰۳


کوچیک بودن سخته.این که کوچیک باشی و کوچیک تصور بشی.اینکه بالاخره کوچیکی!کاریشم نمیشه کرد...کوچیکی خب!اما بالاخره بزرگ میشی..و این تنها دل خوشی بهاره!دارم غرورمو له میکنم و رنده ایضا!تا از بقیه چیز یاد بگیرم.یاد بگیرم چطوری به بهترین نحو بزرگ شم.بزرگ از لحاظ ذهنی نه جسمی!!میخوام خوب بزرگ شم.نه بقول بعضیا فقط خرس گنده شم.میخوام پخته شم...و نه با حرارت شعله آتش!با تجربه و اگاهی واطلاعات شما بیانی های عزیز!از وقتی شدم یکی از شهروند های بیانی حس میکنم رشد کردم...شایدم نه وفقط فکر کردم!!بهر حال...  به پیشنهاد مادرم دارم کتاب«کربلا در مقتل مقرم»رو میخونم.به شما هم پیشنهاد میدم یه ورقی بزنید صفحاتشو:))) تمام ماجرای کربلا مفصل توشه.و همینطور جواب خیلی از سوالای من! 

+بیزحمت شمام هرکدوم به اندازه کرمتون یه کتاب به حقیر معرفی بنمایید تا بلکه این فکر کوته بهار با خوندنشون کمی کششششش بیاد:))

پ.ن:عهد شکنی نمودم  وپست گذاشتم:))بس که شماها خوبید ادم دلش نمیاد یه روز نباشه!(البته بععععضیا دلشون داشت خنک میشد من نمیام که من جلوی دل ولشونو گرفتم://)

+قربون اونی که سبب دلگرمی ما  شده و گفته:بزرگی به عقل است نه به سال!!!




Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۳ ۱۷ ۳ ۵۳۴

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۳ ۱۷ ۳ ۵۳۴





Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۰ ۴ ۱ ۲۶۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۲۰ ۴ ۱ ۲۶۶


ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ، ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ

ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺪﮐﻲ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ . ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ:

ﮐﻤﻲ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎ ﺑﺎﺯﻣﻲ ﮐﻨﺪ . ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ،

ﻓﻘﻂ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﺳﺎﺧﺖ . ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ،

ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﻲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ، ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﻢ .

ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻫﻢ ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ. ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ .

ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ،

ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ .

ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ .

ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ.

ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ.

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۹ ۷ ۲ ۲۷۶

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۹ ۷ ۲ ۲۷۶


زنبور عسلی اشهد خود را خواند ونیشش را در ران سمت چپ برادر خفته ی بنده (علی)فرو نمودو بسرعت دار فانی را بای بای نمودذ... یادش گرامی!! اثر مانذگار وی بر روی بدن اخوی جز جز میکند :// و اخوی نیز میسوزد وعربده میکشد.پ.ن:قیافه ش لامصب خیلی اشنا میزد... چنانچه اخوی با مشاهده ی جنازه اش در ساعاتی بعد اینگونه فرمود:«آبدی! هاد دنبول عدل!! ترجمه=  آبجی! هاچ زنبور عسل:))

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۸ ۱۰ ۲ ۳۰۲

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۸ ۱۰ ۲ ۳۰۲


اینم از کیک سوخته م. پ.ن: روش کاکائو ریختما!! فکر نکنید رنگش از سوختگیه... بعدشم.قهوه ای ام رنگ خداست!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۸ ۲ ۰ ۲۸۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۸ ۲ ۰ ۲۸۵


لعنت به شانس قهوه ای که از دار دنیا نصیب من شده:|| مثلا خواستم بگم منم بلدم کیک درست کنم:)) اما گویا بوی سوختگیش این خیال رو از سرم پروند!!یه سوال!! شما معمولا با کیک سوخته چیکار میکنید؟؟ من که عمرا بندازمش دور!! قشنگ یه لایه کاکائو میریزم روش تا گندش درنیاد ...کسی هم نفهمه خخخه!!اما خداییش دلم سوخت برای مچ دستم

 بس که خمیر کیک رو هم زدم...

نصیبتون نشه...صلوات:))

پ.ن: هیچوقت وقتی تنهایید کیک درست نکنید!! از من بشما نصیحت!!

حیف عکسشو ندارم که بزارم تا از میزان گند زدگیم مطلع بشین!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۷ ۴ ۲ ۲۲۵

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۷ ۴ ۲ ۲۲۵


ما امسال نمیدونم شامل لظف الهی شدیم یا نه!! یه چوپان یا راحت تر بگم یه معلم جدید داریم:| بر اساس همونی که به ما دانش اموزا میگن گوسفند!! ما هم یه چنین لقب شایسته ای رو نثارشون کردیم:)) این چوپان گرامی مستحق سمت دبیر بهداشت بودن اما اینکه چرا شدن دبیر علوم خدا میدونه!!ز ظواهر امر که خیته- کاملا -که ایشون وسواس دارن:||چرا که 4 نمره ی بی زبون علوم رو فدای نظافت فردی کردند.ایشان نیز خاطر نشان کردند: بو گندوهای عزیز رو از کلاس میشوتن بیرون:)) همچنین فرمودند که: فرو کردن انگشت اشاره در منتها الیه بینی اصلا کار قشنگی نیست! که صد البته منظورش به پشت سریم بود که معلوم نبود داشت شماره کوجججا رو میگرفت؟!! از این بگذریم میرسیم به اینکه این چوپان محترم_ مجسمه ی فضل وشعور ... تندیس تمام قد پاکیزگی و نظافت_ اصلا قاعده ی ترازو های قدیمی حالیش نیست!! چرا که هیچ پرتوی عدالتی در یک نیم سلول وجودش جایی نداره!!عاخه چوپان حسابی!!! اینم قانونه گذاشتی؟؟ یعنی چی " اگه یه اشغال کنار سطل افتاده باشه از کل کلاس یه نمره کم میشه؟"به ما چه یه بیشعور نا آشنا با قوانین نظافت و تمیزی پوست نارنگیشو خیلی قشنتگ پهن کرده کنار سطل؟؟ به ما چه جو گیر شده خواسته ادای هنسل وگرتل رو دربیاره از خودش اثر "ماندگار "بجا بزاره؟؟؟اینا به کنار حالا!!عاخه اون جمله ی ظریفتو کجای دلم بزارم؟؟؟ اومدیم یه بدبخت نردبونی مثه من لنگاش دراز بود!!! چطوری پاهامون از میز نزنه بیرون؟؟رو. اعصاب ما اسکی نرو جانم... نرو!!! مثه چوپان ادم فورمول های شیمیایی رو بنویس پا تخته... جلسه بعد بپرس!!                                                                                                                                            پ.ن: چوپان جان انگاری خیلی از همکلاسی با ما مسروره.. خهخخ بیچاره نمیدونه با سی تا پروفسور گلابی طرفه!!


Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۷ ۸ ۱ ۲۸۱

Bahar alone^_^ ۹۵-۷-۱۷ ۸ ۱ ۲۸۱


۱ ۲ ۳ ... ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲

نویسندگان