تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
یک جفت کفشِ جامانده پشت در.


۲۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

بازی به این صورته:

من تمام حروف الفبارو بصورت جداگانه مینویسم.

شما هر کلمه ای رو که میخواین بهم بگین،حروفشو کپی میکنین.من میرم تو مالکیت معنوی میخونمش^_^

مثلا 

ب چ ه.

:))

کاریتونم نباشه چطوری میخونم و از کجا میفهمم کی ماله چیه:|

ا-آ-ب-پ-ت-ث-ج-چ-ح-خ-د-ذ-ر-ز-ژ-س-ش-ص-ض-ط-ظ-ع_غ-ف-ق-ک-گ-ل-م-ن-و-ه-ی.

بعدا هم کلمه هارو میزارم^_^

پ.ن:«هرکسی هم که کپی کرد  بهم خصوصی اطلاع بده،خودم حدس میزنم»

امضا:«بهار بچه»


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۷ ۲۳ ۶ ۵۰۸

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۷ ۲۳ ۶ ۵۰۸


چی میشد اگه اون حرفهایی رو که دوست داشتم به زبون میوردم!

چی میشد اگه همون کاری رو میکردم که از ته دل میخوام!

میدونی چی میشد؟

هیچ...!

فقط غرورم شکسته میشد!:/

امضا:«بهار مجبور!»

But it was only a fantasy:|



Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۶ ۸ ۱۹۶

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۶ ۸ ۱۹۶


شاید بزرگترین ونادرست ترین حرکت زندگیم اول از همه زدن یه وبلاگ بود.دوم از همه مشخص کردن اسم و سن وسوم از همه جواب دادن به کامنتهای خصوصی ای که اصلا لزومی به کش اومدن وادامه دار شدنشون نبود.

مطمئنا اگه سن ام رو مشخص نمیکردم و اگه نمیگفتم «أنا البهار!» اونموقع شاااید،اون عده بلاگرهایی که تو تک تک پستهاشون کامنتهای من چشم نوازی میکنن میومدن ولااقل یه سر خشک وخالی بهم میزدن!

#ماشین_پلنگ_صولتی:)



Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۵ ۲۷ ۱۳ ۴۷۷

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۵ ۲۷ ۱۳ ۴۷۷


دریافت

به همان اندازه که یک جامعه به مهندس ودکتر و دانشمند وسیاستمدار نیاز دارد،به ادمهایی هم نیاز دارد که هر چقدر هم که ساده باشند، انرژی و شادی را بپاشند تو صورت اطرافیانشان!

جامعه نیاز دارد دارد به «بعضی»هایی که نیمی از شخصیتشان انقدری مهربان و خوش قلب هست که منتظر «معجزه»نیستند برای لبخند زدن.«خوشحالی»شان «دلیل»نمی خواهد!

این«افراد» تند تند راه می روند.حرکاتشان شتاب زده ست و همیشه انقدری انرژی دارند که بتوانند لبخند را بیاورند رو لبتان و تحسین را بزبانتان جاری کنند:).گاهی اوقات هم انقدری حرف میزنند که حس میکنی فک شان الان است که بیفتد:| افرادی که در ته ترین نقطه از خط،امید ذخیره شده شان را بکار میگیرند وبالاخره یک راه حلی پیدا میکنند:)

+ادمهایی که اغلب رنگ موهایشان چیزی غیر از مشکی و قهوه ایست.! 

×اگر دختری را دیدید که خیلی حرف میزد،همیشه عجله داشت وقوه ی تخیل اش مثل فنر کار میکرد،احساساتی بود،روی پایش بند نمیشد واز قضا!رنگ موهایش هم طلایی یا قرمز بود،بدانید ومواظب باشید تا با کلماتی همچون«سبک»،«جلف»،«جوگیر» خطابشان نکنید.نترسید اگر رفتارش غیر قابل پیش بینی بود.تنها سرزنشش نکنید وبا آغوش باز ،پذیرای انگیزه ای باشید که برایتان میفرستد^_^

امضا:«او،روی پایش بند نمیشد...موهاشم مشکی نبود:/»


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۴ ۱۰ ۸ ۴۰۵

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۴ ۱۰ ۸ ۴۰۵


یاد من باشد تنها هستم...ماه بالای سر تنهایی ست!

پ.ن:سهراب سپهری.

امضا:بهار الون تر.


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۳ ۹ ۸ ۲۷۸

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۱۳ ۹ ۸ ۲۷۸


داریم میریم رشت:)

امضا:«بهار»


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۸ ۱۷ ۱۷ ۵۹۳

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۸ ۱۷ ۱۷ ۵۹۳


بالاخره با مدادم آشتی کردم :)

امضا:بهار


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۴ ۲۵ ۱۶ ۷۱۲

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۴ ۲۵ ۱۶ ۷۱۲


دیشب طی تماسی تلفنانه،مادر خطاب به برادر _از همان پشت،انگشت اشاره را تکان داد _:«سر ساعت دوازده خونه ای:|»

یعنی...:|

برادر داشت برایم توضیح میداد که مطمئن بوده یک ساعت پیش ساعت یازده بوده ولی نمیداند که چرا همینک_که ساعت۱بود_دوازده نیست://

+واقعا چرا دوتا جوون معصوم رو وارد این جریانات کثیف میکنید؟!

امضا:«بهار تیک تاک:/»


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۳ ۱۲ ۱۲ ۲۹۲

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۳ ۱۲ ۱۲ ۲۹۲



 دشت همچون پر پروانه پر از نقش و نگار!

:))

امضا:«بهاری در دشت»


Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۲ ۱۲ ۸ ۴۹۱

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۲ ۱۲ ۸ ۴۹۱


حالا گیرم که زمین یک دورش را دور خانوم روشن گشت:|

چ فرقی بحال من و تو دارد؟هنوز هم که من همانم....همان!

تو هم...

هع

حالا گیرم که هفت تا «سین»شد پنج تا...

اصلا عید چ اهمیتی دارد جز «بهار»؟!

جز سبز شدن شکوفه روی درخت توت توی حیاط...جز رقص ستاره ها دور ماه...جز لبخند بانوی باد:)

اینبار باید ذهن هارا شست...چشمهارا باز کرد..«بهار»را دید...حس کرد..بو کرد ،لمس کرد!

باید ماضی را ریخت توی فاظلاب:|

باید.. نو شد!نو از لحاظ روحی...نو از لحاظ قلبی...لباس هم باید خرید...جیبهای پدر هارا هم میتوان در پس پله های پاساژ سوراخ نمود...اما قلب چرکین را نمیتوان با پیرهن نو پوشاند...

باید بخشید... آنهایی که با آبرویت بازی کردند وحتی تهمت هم زدند..باید بخشید ودر آن واحد فراموششان کرد:)

گاهی باید «لبخند »زد..

«بهار»که آمد ،دیگر نمیشود در را به رویش بست..که باید پرده هارا پاره کرد ،پنجره ها را شکست،در هارا باز گذاشت،دست در دست بانوی باد رهسپار جاده ای  شد که افتاب از لابه لای درختان توسکا،بپاشد به پهنایش.‌‌..

بهار که آمد،باید«بهاری»شد...

:)))

امضا:«بهاری که بهاری میشود»!

پ.ن:«من سازی ندارم که با بهار کوک کنم... در عوض ،قلبم را کوک میکنم!»


این اهنگ بنظرم خیلی به بهار میومد:))




Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۱ ۲۹ ۱۱ ۱۰۶۱

Bahar alone^_^ ۹۶-۱-۰۱ ۲۹ ۱۱ ۱۰۶۱


۱ ۲

نویسندگان